روز ورود امام عسکری به شهر گرگان
امسال سوم ربیع الثانی سالروز تشریف فرمایی امام یازدهم شیعیان حضرت امام حسن عسکری علیه السلام به شهر گرگان مصادف با شنبه چهارم بهمن است .
بی شک یکی از ارزشمندترین افتخارات مردم گرگان روز ورود امام حسن عسکری علیه السلام به این شهر
و یکی از مقدس ترین نقاط گرگان، همین مکانی است که قدمگاه آن امام عزیز است و اکنون محل آن در یکی از محلات قدیمی شهر به نام سبزه مشهد واقع است..
این قدمگاه مقدس که در حال حاضر در آن مسجد امام حسن عسکری بنا شده، در ابتدا منزل مسکونی جعفربن شریف جرجانی بوده و امام یازدهم، طبق وعده ای که به جعفربن شریف می دهند، در آنجا حضور به هم میرسانند و با مردم ملاقات می کنند و به رفع مشکلات آن ها مبادرت می ورزند.
گرچه هر سال، به همت جمعی از دوستداران اهل بیت در این مکان فوق العاده بی نظیر و مقدس، مراسم مختصری برگزار می شود، ولی به علت بی اطلاعی و کم توجهی، آنگونه که در خور آن است مورد توجه قرار نمی گیرد.
به نظر این جانب، متأسفانه از طرف مردم گرگان، بویژه گرگانی های اصیل و بومی قدر این امتیاز بزرگ و این مکان با ارزش معرفی نشده و از این ظرفیت مهم فرهنگی و معنوی بهره گیری مفید نمی شود. حال آن که، این مکان، بزرگترین سند بر این است که این شهر حداقل از ۱۲۰۰ سال پیش تا کنون نام جرجان را بر روی خود داشته است. لذا، می باید این روز به نام روز گرگان نامگذاری می گردید.
هنوز هم دیر نشده و این مکان و بناها و محلات اطراف آن، که در محدودۀ بافت قدیمی شهر واقع شده و بسیاری از اماکن مربوط به میراث فرهنگی متصل و نزدیک به قدمگاه امام حسن عسکری می باشد، ظرفیت آن را دارد، که با محوریت این قدمگاه، به عنوان یکی از بزرگترین مراکز فرهنگی و گردشگری مورد استفادۀ همه مردم ایران و جهان قرار گیرد.
به طور کلی، از پتانسیل شهر گرگان آن گونه که باید استفاده نشده و نمی شود و این شهر، که مهد عالمان و فرهیختگان بزرگی بوده و دارای افتخارات فراوانی است، مظلوم واقع شده است. بگذریم …
ماجرای تشریف فرمایی امام حسن عسکری (ع) به شهر گرگان، دارای سندهای معتبر می باشد و قطب الدین راوندی از عالمان قرن ششم هجری در کتاب خرایج خود آن را آورده است و مرحوم شیخ عباس قمی هم در کتاب گرانسنگ منتهی الامال خود، در ذیل معجزات امام عسکری (ع) به آن پرداخته است.
پس از فحص و بررسی معلوم شد که دانشمندان دیگری هم ورود این امام عزیز به شهر گرگان را در کتاب های خود گزارش کرده اند، که در ذیل به نام تعدادی از این کتاب ها و مؤلفین آن ها اشاره می شود:
.
۱ـ الخرائج و الجرائح، نويسنده: قطب الدين راوندى، سعيد بن هبة الله، تاريخ وفات مؤلف: ۵۷۳ ق
۲ـ الثاقب في المناقب، نويسنده: ابن حمزه طوسى، محمد بن على، تاريخ وفات مؤلف: زنده در ۵۶۶ ق
۳ـ كشف الغمة في معرفة الأئمة( ط- القديمة)، نويسنده: اربلى، على بن عيسى، تاريخ وفات مؤلف: ۶۹۲ ق
۴ـ إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، نويسنده: شيخ حر عاملى، محمد بن حسن، تاريخ وفات مؤلف: ۱۱۰۴ ق
۵ـ مدينة معاجز الأئمة الإثني عشر، نويسنده: بحرانى، سيد هاشم بن سليمان، تاريخ وفات مؤلف: ۱۱۰۷ ق
۶ـ بحار الأنوار( ط- بيروت)، نويسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، تاريخ وفات مؤلف: ۱۱۱۰ ق
۷ـ رياض الأبرار في مناقب الأئمة الأطهار، نويسنده: جزائرى، نعمت الله بن عبد الله، تاريخ وفات مؤلف: ۱۱۱۲ ق
۸ـ مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، نويسنده: نورى، حسين بن محمد تقى، تاريخ وفات مؤلف: ۱۳۲۰ ق
در ذیل متن فارسی داستان را از کتاب منتهی الامال و متن عربی را از کتاب شریف بحارالانوار از مرحوم علامه مجلسی تقدیم می نمایم.
فصل سوم: در دلائل و معجزات باهرات حضرت امام حسن عسكرى عليه السّلام است
اوّل: قطب راوندى روايت كرده از جعفر بن شريف جرجانى [درباره او نگاه کنید به: معجم رجال الحديث، ج ۴، ص ۷۴؛ تنقيح المقال، ج ۱، ص ۲۱۷.] كه گفت: حجّ گزاردم در سالى، پس خدمت حضرت امام حسن عسكرى عليه السّلام رسيدم در سرّ من رأى و با من مقدارى از اموال بود كه شيعيان داده بودند كه به امام برسانم، پس قصد كردم از آن حضرت بپرسم كه مالها را به كى بدهم؟ فرمود: پيش از آن كه من تكلّم كنم، بده آنچه با تو است به مبارك خادم من.
گفت: چنين كردم و بيرون شدم و گفتم كه: شيعيان شما در جرجان سلام به شما مىرسانند.
فرمود: مگر بر نمىگردى بعد از فراغ از حجّت به جرجان؟
گفتم: بر مىگردم.
فرمود: از امروز تا صد و هفتاد روز ديگر برمىگردى به جرجان و داخل مىشوى در آن روز جمعه سيّم شهر ربيع الثانى در اوّل روز، و به مردم اعلام كن كه من آخر همان روز به جرجان خواهم آمد، امض راشدا، برو به راه راست، بدرستى كه خداوند به سلامت خواهد رسانيد تو را و آنچه با تو است، و وارد خواهى شد بر اهل و اولاد خود، و پسرى متولّد شده براى پسرت شريف، او را نام گذار صلت بن شريف بن جعفر بن شريف و سيبلغ اللّه به و به زودى خداوند او را به حدّ كمال برساند و او از اولياى ما باشد.
من گفتم: يا بن رسول اللّه! ابراهيم بن اسماعيل جرجانى از شيعه شما است و بسيار احسان مىكند به اوليا و دوستان شما، بيرون مىكند از مال خود در سال بيشتر از صد هزار درهم و او يكى از اشخاصى است كه مىگردد در نعمتهاى خدا به جرجان.
فرمود: خدا جزاى خير دهد به ابو اسحاق ابراهيم بن اسماعيل در عوض احسانى كه مىكند به شيعيان ما و بيامرزد گناهان او را و روزى فرمايد او را پسرى صحيح الأعضاء كه قايل به حقّ باشد، بگو به ابراهيم كه حسن بن على عليه السّلام مىگويد پسرت را احمد نام گذار.
راوى گفت: پس از خدمت آن حضرت مرخّص شدم و حجّ گزاردم و سلامت برگشتم به جرجان و وارد شدم به آنجا در اوّل روز جمعه سيّم ربيع الثّانى به نحوى كه حضرت خبر داده بود و چون اصحاب ما آمدند مرا تهنيت گويند به ايشان گفتم كه امام مرا وعده داده كه در آخر امروز اينجا تشريف بياورد، پس مهيّا شويد و آماده كنيد براى سؤال از آن حضرت مسائل و حاجات خود را.
پس شيعيان چون نماز ظهر و عصر گذاشتند، تمامى جمع شدند و در خانه من پس به خدا سوگند كه ما ملتفت نشديم مگر آن كه ناگاه آن حضرت را ديديم كه بر ما وارد شد و ما اجتماع كرده بوديم، پس سلام كرد اوّل بر ما پس ما استقبال كرديم آن حضرت را و بوسيديم دست شريفش را، پس آن حضرت فرمود كه: من وعده كرده بودم به جعفر بن شريف كه به نزد شما آيم در آخر اين روز، پس نماز ظهر و عصر را در سرّ من رأى به جا آوردم و به سوى شما آمدم تا تجديد عهد كنم با شما و الآن من آمدم، پس جمع كنيد همه سؤالات و حاجات خود را.
پس اوّل كسى كه ابتدا كرد به سؤال خود، نضر بن جابر بود، گفت: يا بن رسول اللّه! بدرستى كه پسر من چشمش باطل شده چند ماه است پس بخوان خدا را تا آن كه چشمش را به او برگرداند.
فرمود: بياور او را پس گذاشت دست شريف خود را به چشمهاى او و چشمهايش روشن شد. پس يك يك آمدند و حاجت خود را خواستند و حضرت برآورد حاجت آنها را تا آن كه قضا فرمود حاجتهاى جميع را و دعاى خير فرمود در حقّ همگى و در همان روز مراجعت فرمود.
(منتهى الآمال فى تواريخ النبى و الآل عليهم السلام(فارسى)، ج۳، ص ۱۹۲۱ و۱۹۲۳)
الخرائج و الجرائح رَوَى أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ الشَّرِيفِ الْجُرْجَانِيِّ قَالَ: حَجَجْتُ سَنَةً فَدَخَلْتُ عَلَى أَبِي مُحَمَّدٍ ع بِسُرَّ مَنْ رَأَى وَ قَدْ كَانَ أَصْحَابُنَا حَمَلُوا مَعِي شَيْئاً مِنَ الْمَالِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَسْأَلَهُ إِلَى مَنْ أَدْفَعُهُ فَقَالَ قَبْلَ أَنْ أَقُولَ ذَلِكَ ادْفَعْ مَا مَعَكَ إِلَى الْمُبَارَكِ خَادِمِي قَالَ فَفَعَلْتُ وَ خَرَجْتُ وَ قُلْتُ إِنَّ شِيعَتَكَ بِجُرْجَانَ يَقْرَءُونَ عَلَيْكَ السَّلَامَ قَالَ أَ وَ لَسْتَ مُنْصَرِفاً بَعْدَ فَرَاغِكَ مِنَ الْحَجِّ قُلْتُ بَلَى قَالَ فَإِنَّكَ تَصِيرُ إِلَى جُرْجَانَ مِنْ يَوْمِكَ هَذَا إِلَى مِائَةٍ وَ سَبْعِينَ يَوْماً وَ تَدْخُلُهَا يَوْمَ الْجُمُعَةِ لِثَلَاثِ لَيَالٍ يَمْضِينَ مِنْ شَهْرِ رَبِيعٍ الْآخِرِ فِي أَوَّلِ النَّهَارِ فَأَعْلِمْهُمْ أَنِّي أُوَافِيهِمْ فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ فِي آخِرِ النَّهَارِ وَ امْضِ رَاشِداً فَإِنَّ اللَّهَ سَيُسَلِّمُكَ وَ يُسَلِّمُ مَا مَعَكَ فَتَقْدَمُ عَلَى أَهْلِكَ وَ وُلْدِكَ وَ يُولَدُ لِوَلَدِكَ الشَّرِيفِ ابْنٌ فَسَمِّهِ الصَّلْتَ بْنَ الشَّرِيفِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ الشَّرِيفِ وَ سَيَبْلُغُ اللَّهُ بِهِ وَ يَكُونُ مِنْ أَوْلِيَائِنَا فَقُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ بْنَ إِسْمَاعِيلَ الْجُرْجَانِيِّ هُوَ مِنْ شِيعَتِكَ كَثِيرُ الْمَعْرُوفِ إِلَى أَوْلِيَائِكَ يُخْرِجُ إِلَيْهِمْ فِي السَّنَةِ مِنْ مَالِهِ أَكْثَرَ مِنْ مِائَةِ أَلْفِ دِرْهَمٍ وَ هُوَ أَحَدُ الْمُتَقَلِّبِينَ فِي نِعَمِ اللَّهِ بِجُرْجَانَ فَقَالَ شَكَرَ اللَّهُ لِأَبِي إِسْحَاقَ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْمَاعِيلَ صَنِيعَهُ إِلَى شِيعَتِنَا وَ غَفَرَ لَهُ ذُنُوبَهُ وَ رَزَقَهُ ذَكَراً سَوِيّاً قَائِلًا بِالْحَقِّ فَقُلْ لَهُ يَقُولُ لَكَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ سَمِّ ابْنَكَ أَحْمَدَ فَانْصَرَفْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ حَجَجْتُ فَسَلَّمَنِي اللَّهُ حَتَّى وَافَيْتُ جُرْجَانَ فِي يَوْمِ الْجُمُعَةِ فِي أَوَّلِ النَّهَارِ مِنْ شَهْرِ رَبِيعٍ الْآخِرِ عَلَى مَا ذَكَرَهُ ع وَ جَاءَنِي أَصْحَابُنَا يُهَنِّئُونِّي فَوَعَدْتُهُمْ أَنَّ الْإِمَامَ ع وَعَدَنِي أَنْ يُوَافِيَكُمْ فِي آخِرِ هَذَا الْيَوْمِ فَتَأَهَّبُوا لِمَا تَحْتَاجُونَ إِلَيْهِ وَ اغْدُوا فِي مَسَائِلِكُمْ وَ حَوَائِجِكُمْ كُلِّهَا فَلَمَّا صَلَّوُا الظُّهْرَ وَ الْعَصْرَ اجْتَمَعُوا كُلُّهُمْ فِي دَارِي فَوَ اللَّهِ مَا شَعَرْنَا إِلَّا وَ قَدْ وَافَانَا أَبُو مُحَمَّدٍ ع فَدَخَلَ إِلَيْنَا وَ نَحْنُ مُجْتَمِعُونَ فَسَلَّمَ هُوَ أَوَّلًا عَلَيْنَا فَاسْتَقْبَلْنَاهُ وَ قَبَّلْنَا يَدَهُ ثُمَّ قَالَ إِنِّي كُنْتُ وَعَدْتُ جَعْفَرَ بْنَ الشَّرِيفِ أَنْ أُوَافِيَكُمْ فِي آخِرِ هَذَا الْيَوْمِ فَصَلَّيْتُ الظُّهْرَ وَ الْعَصْرَ بِسُرَّ مَنْ رَأَى وَ صِرْتُ إِلَيْكُمْ لِأُجَدِّدَ بِكُمْ عَهْداً وَ هَا أَنَا قَدْ جِئْتُكُمُ الْآنَ فَاجْمَعُوا مَسَائِلَكُمْ وَ حَوَائِجَكُمْ كُلَّهَا فَأَوَّلُ مَنِ ابْتَدَأَ الْمَسْأَلَةَ لَهُ النَّضْرُ بْنُ جَابِرٍ قَالَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّ ابْنِي جَابِراً أُصِيبَ بِبَصَرِهِ مُنْذُ شَهْرٍ فَادْعُ اللَّهَ لَهُ أَنْ يَرُدَّ إِلَيْهِ عَيْنَيْهِ قَالَ فَهَاتِهِ فَمَسَحَ بِيَدِهِ عَلَى عَيْنَيْهِ فَعَادَ بَصِيراً ثُمَّ تَقَدَّمَ رَجُلٌ فَرَجُلٌ يَسْأَلُونَهُ حَوَائِجَهُمْ وَ أَجَابَهُمْ إِلَى كُلِّ مَا سَأَلُوهُ حَتَّى قَضَى حَوَائِجَ الْجَمِيعِ وَ دَعَا لَهُمْ بِخَيْرٍ فَانْصَرَفَ مِنْ يَوْمِهِ ذَلِكَ.
(بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج۵۰، ص: ۲۶۴)