مظلوم آفرینش

asheghe sargardan

مظلوم آفرینش

  باز آ کـه باغ هستی، بی تو ثمر ندارد

این شام تیرهٔ ما،  بی تـو سحر ندارد

  در روزگار غیبت، این آسمان ظلمت

غیر از تو کوکبی را،  تابان خبر ندارد

  یعقـوب اگر ببندد، دل در کمنـد رویت

هرگز دگر  به صدها یوسف نظر ندارد

  هر ره­ که ­بی­ توباشد، نابودی­ وضلال­ست

  تنها ره تـو هرگـز، هــول و خطر ندارد

   هرگز مباد روزی، بی تو به سر نمودن

روزی که بی تو باشد، آن روز بَر ندارد

  در راه مـانده ام من، دستم  بگیر مـولا

 غیر تو دستگیری، شیعـه  به سر ندارد

  این بندهٔ سیـه روی، در طـول زندگانی

 جز در هوای کویت، شـوری دگر ندارد

  ای کاش من بمیرم، زیـرا که آفـرینش

در این زمانـه از تـو، مظلوم­ تر ندارد

عالم به یمن مهدی پاینده است و باقی

اما ز دست ما جـز، خـون جگـر ندارد

۱۳۹۲/۲/۴

درباره نویسنده

مطالب مرتبط

1 نظر

نظر بدهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *