گرچه در سه نقطه از زمان ومکان رخ داده، امّا پیوندی آنچنان وثیق دارند، که هر سه با هم، بیان تفسیر خلقت است و دریچۀ حرکت بشریت را به سوی عبودیت و عزّت و شوکت معهود می گشاید و آدمی را تا بینهایت زمانها عروج می دهد.
غدیر، آغاز راه روشن بقا،
و منشور پر بار و دلپذیر زندگی و مرزی که همۀ سفیران پاک نهاد الهی، به دیدۀ آرمان بدان نگریسته اند و پیروان خویش را بر بزرگداشت و چشم داشت به آن پروریده، آن را نقطۀ کمال رنجها و دردهای خود و امّتهایشان شناسانده اند.
خدای مهربان در غدیر، به دست پر نور رسول خاتم، چنان راه را روشن نمود و سپهر فروزان امامت را آنگونه درخشان ساخت،
تا کسی بهانه نیاورد، که نوری نبود و من به تاریکی افتادم و ظلمانی شدم!
راه در غدیر، کاملاً نمایانده شد، تا انسانها در بیراهه به چاه نروند و برای کتاب خدا که کلام لفظی است، کلام عینی و نمونۀ عملیِ عالی داده شد، تا هرکس به راه خود نرود و آهنگی برای بودن نسُراید و معیار و میزانِ خوب زیستن و کمال خویش را در اختیار داشته باشد.
غدیر آغاز تابناکی بود، که اگر به پایان می رسید،
آرمانهای بلند خلق و اهداف عزّت آفرین خالق تأمین گشته بود و اگر ستم سقیفه بر آن سایه افکن نمی گشت، پلیدیها و نابسامانی ها جایِ پاکی ها و زیبایی ها را نمی گرفت و قرنها بشریت سر درگم، در کوچه پس کوچه های مخوفِ ظلمت، حیران نمیشد.
و عاشورا،
رود پر خروشِ خون خدا مردان و زنانی که در پهنۀ صحرای تفتیدۀ کربلا جاری شد و کشتی غریبِ نشانده شده در زلال غدیر را به سود نجات انسان به حرکت در آورد.
… عاشورا وصل به غدیر است و احیا کنندۀ آن.
موج خون سرخ حسین و یاران با وفایش، همۀ موانع و خار و خاشاکِ راه غدیرِ مظلوم مانده را، که مدت پنجاه سال، مخوف ترین قوای اهریمنی سعی در به نسیان سپردن آن داشت نابود ساخت.
غدیر خم، این درخت تنومند و پر ثمر الهی، که میرفت تا با توطئۀ شوم سقیفه بخشکد ودر ادامۀ آن سایه بان سیاه، همۀ فریادها و شاخ و برگهای آن، با تبر خون آشامانِ عدالت ستیز در هم شکسته بود، آب را توانِ به جریان انداختن حیات در آن نبود، به خونی نیاز داشت که خون خدا بود و مایۀ حیات همه چیز.
و آن خون مقدس حسین (ع) در عاشورا بود، که این نقش را ایفا نمود و دو باره غدیر را زنده کرد و سایۀ آن را ، بر سر عدالت خواهانِ توحید پیشه گسترانید.
عاشورا در مقابله با فرزندانِ تاریک صفت سقیفه، و در مصاف با آن، نهال غدیر را جانی تازه بخشید.
گر چه پس از آن، باز ماندگانِ قبیلۀ جبت و طاغوت، همچنان به آن زخم زدند و تا کنون نیز میزنند، اما عاشورا آنچنان جوشان و اثر گذار است که تا حال، درخت غدیر زنده مانده و غدیریانِ بیشمار در سایۀ آن نخل پر ثمر، نفس تازه میکنند، تا برای ادامۀ راه باقی، نشاط یابند.
اگر عاشورا نبود،
برکۀ زلال خم خشکیده بود،
نه از غدیر خبر بود و نه از غدیریان اثر.
این است راز شور آفرینیِ پیروان غدیر در پاسداشت و بزرگداشت از حماسۀ خونین عاشورا تا کنون…
و مهدی،
این سینۀ ستَبرِ شکوه و جلال خدا و قلّۀ شرف و عدالت و عبودیت،
که رسول بزرگ رحمت در غدیر، همۀ آلامِ بر خاسته از غربتِ علی را پس از خویش به او آرام میساخت،
آنگاه که با سوز و گداز و شور و شوقِ وصف ناپذیر، بر فراز منبر نور فریاد بر میآورد که:
هان!
خاتم امامان، قائم، مهدی از ماست،
اوکه بر همۀ ادیان چیره خواهد گشت.
او که انتقام گیرنده از ستمکاران است.
او که فاتح دژهای ظلم و نابود کنندۀ آنهاست.
او که بر تمامیِ قبایل و هادیان شرک چیره میشود…
آری،
مهدی تجسم آرمانها و آرزوهای سرکوفت شده و به زمین مانده در غدیر و مرحم گذارِ همۀ زخمها و دردهایی است که در سقیفه آغاز و تا هنگام قیام ادامه خواهد داشت …
آنگاه که او بیاید،
پیشاهنگان سرخ کربلا، که نهال غرس شده با دست پیامبر را در غدیر، با خون پاک خود آب داده بودند، آن را به ثمر خواهند دید.
سید و سالار شهیدان کربلا، خود فرمود که:
” پیوسته خون من در جوشش است و آرام نمیگیرد، تا آن هنگام که خدای مهدی را ظاهر نماید”.
.
چنین است که، بذر حرکت کمال آفرین شیعه،
در غدیر نشانده شد،
در عاشورا به خون بالنده گشت،
و در قیام مهدی (ع) به ثمر خواهد نشست.
و هم اینک، دو صدا بلند است: صدای عدالت و انسانیت از غدیر،و صدای ظلمت و جاهلیت از سقیفه.
یکی نوای ایمان و مهر و وفاق، و یکی نوای کفر و فسق و نفاق.
با کدام فریاد باید همنوا شد و با چه آهنگی باید خود را هماهنگ ساخت؟!
حال وظیفه چیست؟
آیا پیام آسمانی غدیر را میشنویم و بانگ خروشان رسول آخرین را که فرمود:
“رسالت غدیر را حاضران به غایبان و پدران به فرزندان، تا روز قیامت برسانند”؟
آیا خود را با غدیر پیوند دادهایم و اندیشۀ آن، جانمان را به جوش میآورد و شعله های فروزان آن در وجودمان شعله میکشد؟
آیا علیِ زمان مهدی (ع) – که ما خود را غدیری میپنداریم- میتواند روی عهد و پیمان ما با خود، حساب کند و بدان اعتماد ورزد؟
به چه میزان به میثاق خویش با او وفا میکنیم و وابستهایم؟
عاشورائیان، که چنان جانانه ایثار جان کردند و در پاسداشت از غدیر، در کربلا، با خون افشانی، زمین و زمان را نور افشانی نمودند، برای ما اُسوه اند، تا ما چگونه باشیم؟!
آیا دستمان را در دست غدیر می نهیم و چون گلگون کفنان صحرای طف، در پاسداری از آن، به پا میخیزیم؟
پس بر خیزید!
کنون، زمان نشست نیست، وقت فریاد است و تعهد، گاه تلاش است و تعبّد، و هنگام حرکت است و انتظار.
تا بدین سان، غدیری به سر بریم و اگر رفتیم، عاشورایی رویم و هنگام ظهور، با مهدی (ع)، در چرخش زیبای هستی، حیاتِ عزّت انسانیمان را تجربه کنیم.
آن هنگام، گل وجودمان میشکفد…
وگر نه، خار بی باری خواهیم بود، در بیابان قَفر و پست دنیوی.