دین حقّ، فضیلت و ارزشی است که ریشه در فطرت انسان دارد و امری است، که در وجود آدمی نهادینه است و هیچکس نمیتواند بدون آن زندگی کند. این نیاز در انسان به قدری قوی و ریشهدار است که اگر به وسیلۀ انبیای الهی هدایت نشود و از آن مواظبت به عمل نیاید، از مسیر خود منحرف گشته، از بیراهه سر در میآورد و به شرک و بت پرستی منتهی میگردد.
برای اینکه بتوانیم مقصود خود را از این عبارت که، «اسلام دین فطرت است» روشنتر سازیم، بد نیست فطرت و ویژگیهای آن را به اختصار توضیح دهیم.[۱]
فطرت، در لغت به معنی: آفریدن، ایجاد و خلقت است[۲]. این واژه از مادّۀ «فَطر» یعنی: شکافتن (الشَّقّ)[۳] گرفته شده و به لحاظ اینکه خداوند، موجودات عالم را با شکافتن میآفریند[۴]، او را «فاطر» و آفریننده نامند[۵].
در اصطلاح آیات و روایات، فطرت نوعی آگاهی و معرفت ویژهای است که در نفس و روح آدمیان نهاده شده و هنگام ورود به دنیا، با جانشان ضمیمه و همراه است. فطرت و امور فطری دارای خصایص منحصر بهفردی هستند، که از جملۀ آن خصوصیّتها به چند مورد اشاره میشود:
۱ ـ امور فطری عمومی و همگانی است و در میان تمام جوامع بشری، با وجود تفاوتهای نژادی، فرهنگی، سیاسی، جغرافیایی و غیره مشترک است. به عبارتی دیگر: «فطرت» زبان مشترک تمام مردم دنیا است.
۲ ـ اصل و حقیقت فطریّات، نیاز به تعلیم و آموزش ندارند و به صورت یک کشش مسلّم خدادادی در وجود بشر نهفتهاند، ولی شکوفایی و آشکارسازی آنها آموزش و تعلیم را میطلبد[۶].
۳ ـ فطرت، در اثر تبلیغات پیگیر در ضدّیت با آن، نیز رفتار ناشایسته و گناه مردمان ممکن است پوشیده شود، زیرا وسوسهها و معاصی، به مانند پردۀ سیاهی، مانع تابش نور آن میگردد. ولی هرگز آن را ریشه کن نمیسازد، بلکه با اندک توجّه و تحوّل، مجدّداً خود را مینمایاند.
بنابراین، نباید فطرت را با طبع و طبیعت ـ که معمولاً در جمادات و موجودات بیجان به کار میرود ـ و با غریزه ـ که به طور معمول دربارۀ حیوانات است ـ یکی دانست. فطرت، فقط برای انسان به کار برده میشود.
این واژه اولین بار در قرآن استعمال شده و قبل از آن شناخته شده نبوده است. مادّۀ «فَطر» در قرآن مکرّر آمده، ولی با صیغۀ «فطرت» بر وزن «فِعلَة» یک بار بیشتر نیامده، که آن یک مورد هم در بارۀ انسان است، که میفرماید:
فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ.[۷]
«پس روى خود را به سوى اين دين استوار كن، همان فطرتی كه خدا مردم را بر آن آفریده است. آفرينش خداى تغييرپذير نيست. اين است همان دين پايدار، ولى بيشتر مردم نمىدانند».
همانگونه که ملاحظه میشود، این آیۀ شریفه، تمامی انسانها را به دین حنیف که دین «قیّم» و استوار است دعوت میکند. دین حنیف، همان اسلام است که با تعبیر زیبای «فطرت اللّه» توصیف گشته، فطرتی که همگان بر آن آفریده شدهاند و چنین دین ثابت و استواری، هرگز قابل تغییر نیست.
بدین سان، اسلام که دین همۀ پیامبران الهی بوده، دینی فطری است و تمامی گزارههای آن، اعمّ از گزارههای نظری و عملی، ریشه در فطرت پاک انسانها دارد و بر پایۀ آن بنا نهاده شده است. شالوده و اساس این دین فطری که توحید است، به ضمیمۀ برخی معارف دیگر، از قبل و پیش از این عالم خاکی، به گونه ای خاصّ و بیچون، با فطرت و آفرینش بشر درآمیخته و در روح و جانش جای گرفته، آنگاه به این جهان خاک منتقل گشته است.
بدین سبب، در این دنیا، اسلام و معارف آن در فطرت همه وجود دارد و با آن ناآشنا و غریب نیستند، ولی غبار هوی و هوس، غفلت و جهالت، بر آن پرده افکنده است.
بدون تردید، قرآن كريم عناصر دینی را منبعث از فطرت درونى مىداند و بدينسان، قوانین و گزارههای معارفی و شرعی (عقاید، اخلاق، احکام) از آغاز، در نفس انسان نقش بسته و به او الهام شده است. این فرمایش قرآن است که میفرماید:
وَ نَفْس وَ ما سَوّيها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها.[۸]
«سوگند به نفس و آنچه که او را شکل داد، سپس فجور و تقوا را به آن الهام کرد».
قرآن آنگاه که علّت گمراهی مفسده جویان را ذکر میکند، مخالفتشان را از روی علم و یقین قلمداد میکند:
وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدينَ.[۹]
«آنرا از روی ستم و برتری جویی انکار کردند، در حالی که نفسشان به آن یقین داشت. ببین فرجام فاسدان چهگونه است»؟
به طور کلّی، حسّ دینی و مذهبی، که در ادبیات اسلامی با عنوان فطرت دین از آن یاد میشود، امروزه مورد پذیرش دانشمندان علوم انسانی قرار گرفته و دانشِ روان شناسی، در این زمینه، همسو با نظریۀ دینی میباشد. چنانکه در گذشته، روانشناسان، برای روح انسان سه بعد قائل بودند:
اوّل: زیبایی جویی، که به «هنر» منتهی میگردد.
دوم: نیکی خواهی، که به پدیدۀ «اخلاق» منجرّ میشود.
سوم: راستی خواهی که انسان را به کنجکاوی در حقایق کشانده، «علم» را پدید میآورد.
امّا امروزه با تحقیقات گستردهتر، همپای دانشمندان علوم طبیعی در کشف بُعد چهارم در آن علوم، یعنی: بُعد زمان، روانشناسان نیز، در علوم انسانی، علاوه بر ابعاد سهگانه مذکور، از بعد چهارمی به نام «بعد یزدانی» یا «قدسی» و یا «حسّ مقدّس» یاد میکنند.[۱۰]
روانشناسان معروف و بر جستهای همچون: پروفسور گوستاو یونگ، تانه گی دوکه نه تن، فریدا فورد هام، از جمله اندیشمندان بهنامی هستند که هر یک، این موضوع را مورد تأیید قرار دادهاند.[۱۱]
گذشته از اعترافات این دانشمندان، در بررسی تاریخ اقوام و ملل، جامعهشناسان و تاریخدانان، نمودها و ظهوراتی از رنگ و بوی فطرت دینی را در تمام تاریخ سراغ دادهاند. انواع و اقسام پرستشها و وجود ربّالنّوعها و ادیان مختلف، در میان تاریخ گذشته و حال و سایر اعتقاداتی که به نحوی گرایشهای دینی را در بردارد، همه از نیرویی حکایت دارد که از اعماق جان و فطرت دینی آدمیان سر چشمه میگیرد.
از اینروی، چون دین قیّمِ حقّ و زمینۀ قبول آن، در نهاد همۀ مردم عالم وجود دارد، همگان با آن «صبغه» و رنگآمیزی خدایی زاده شدهاند، که قرآن میفرماید:
صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ.[۱۲]
«اين است نگارگرى الهى و كيست خوش نگارتر از خدا؟ و ما او را پرستندگانيم».
در حدیث نبوی (ص) میخوانیم:
كُلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ حَتَّى يَكُونَ أَبَوَاهُ يُهَوِّدَانِهِ وَ يُنَصِّرَانِهِ.[۱۳]
«هر مولودی بر مبنای فطرت آفریده میشود، تا اینکه پدر و مادرش او را یهودی و نصرانی میکنند».
گـوهـری در میان این سنگ است یـوسـفی در میان این چاهاست
پسِ این کـوه قرص خورشید است زیر ایـن ابـر زهـره و مـاهاست
این فطرتی که هر مولودی با آن زاده میشود، همان حقیقتِ دین قیّم و توحید استواری است که موجب همۀ بزرگیها و فضیلتها است. این گنجِ پنهان در وجودِ آدمی، ملاک و معیار ارزش و بهای انـسـان است. انسانیّتِ انسان مدیونِ آن است و اگر آن نبود، دیگر انسان، انسان نبود، او نمیدانست باید چهگونه وظیفه و نقش خود را در این عالم اجرا کند و در ناکجا آباد سر در میآورد و گم میشد.
بنابراین، از مهمّترین خصوصیّات دین مبین اسلام همین است، که با فطرت انسان هماهنگی دارد و شعوب سه گانۀ تعالیم آن (عقاید، اخلاق، احکام)، برای کسانی که فطرت پاک خویش را آلوده نساخته باشند، مورد پذیرش قرار میگیرد.
اگر عواملی سدّ و مانع فطرت و دین فطری اسلام نشوند، انسانها بهآن روی میآورند. امّا موانع، نمیگذارد فطرت به ظهور برسد و مجهول یا مغفول واقع میشود. حتّی ممکن است مورد انکار ظاهری و زبانی قرار گیرد. این غفلت یا انکار، مانع فطری بودن دین نیست.
آری، دین است که به کمک آن انسان، نحوۀ زندگی را میآموزد و چگونه زیستن را تعلیم میبیند و به کمال موعود خویش دست مییابد. بدون دین و دینداری، هرگز معنی زندگی و هدف بودن دریافت نمیشود. دین و فرمانهای نورانی آن است، که درس خوب زیستن را به بشر میآموزد و از حیرت و عاطل و باطلی او را میرهانَد و گوهر ذاتش را هویدا میسازد. خدای بر بشر منّت نهاد و این دریچۀ نورانی را به روی او گشود، تا در پرتو دین الهی گوهر وجود خویش را آشکار سازد و چون بهائم، بلکه بدتر از آن، زیستِ پست و نکبتبار نداشته باشد.
بدین سبب میگوییم: این دین مقدّس و منطبق با خِرد را باید بهگونه ای درست و مطلوب برای عالمیان تبیین نمود. اگر آموزههای نورانی اسلام، که هماهنگ با خرد و فطرت است به گوش مردمان آزاده و حقیقتجوی دنیا برسد، همگان تشنۀ حقایق ناب و زلال آن هستند و با میل و رغبت بهسوی آن گرایش پیدا میکنند. همانگونه که هنگام ظهور موعود راستین بشر، امام مهدی (عج)، چون موانع فطرتپوش انسانها برطرف میشود و بهدست آن عدالتگستر جهانی حقایق دین اسلام آشکار میگردد، همۀ دینهای باطل کنار زده شده، مردم فوج فوج به این دین محمّدی (ص) روی میآورند و تسلیم میشوند و وعدۀ بزرگ خدا به رسولانش محقّق میگردد.
هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دينِ الْحقّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ.[۱۴]
«او كسى است كه پيامبرش را با هدايت و دين درست، فرستاد تا آن را بر هر چه دين است پيروز گرداند، هر چند مشركان خوش نداشته باشند».
بیجهت نیست که قرآن به تبلیغ این دین سفارشها دارد و امامان معصوم (ع) از پیروانشان خواستهاند که در زنده کردن و تعلیم امر مقدّس دین کوشا باشند و از هیچ کوششی دریغ نورزند. در این راستا، بشنوید این سخن ارزشمند و حرکتبخش امام رئوف و بیدارمان، حضرت ثامن الحجج علیّ بن موسی الرّضا (ع) را که در این باره میفرماید:
رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً أَحْيَا أَمْرَنَا فَقُلْتُ لَهُ وَ كَيْفَ يُحْيِي أَمْرَكُمْ قَالَ يَتَعَلَّمُ عُلُومَنَا وَ يُعَلِّمُهَا النَّاسَ فَإِنَّ النَّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ كَلَامِنَا لَاتَّبَعُونَا.[۱۵]
«خدا رحمت کند بندهای را که امر (دین) ما را زنده کند، گفتم: امر شما را چهگونه زنده میکند؟ فرمود: علوم ما را بیاموزد و آن را به دیگر مردمان آموزش بدهد. زیرا اگر مردم نیکیهای سخن ما را بدانند، پیرو ما میشوند».
.
—————————————— منبع: کتاب مهندسی اسلام ج ۲ تألیف مهندس ابراهیم حنیف نیا
[۱] . این جانب در نوشته دیگری تحت عنوان «گفتار در باب فطرت» در این باره سخن گفتهام، علاقهمندان میتوانند به آدرس www.hanifnia.ir مراجعه فرمایند.
[۲] . قاموس قرآن ذیل کلمه فطر.
[۳] . تنفطر و انفطار: شکافته شدن.
[۴] . إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ (انعام / ۷۹).
[۵] . در قرآن از خدای متعال شش بار با عبارت: فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْض یاد شده، از جمله در ابتدای سوره فاطر میفرماید: الْحَمْدُ لِلَّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ.
[۶] . … لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِيَ نِعْمَتِهِ وَ … يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ. (تا از ایشان، ادای میثاق فطرتش را طلب کنند و آنان را به نعمت فراموش شدهاش یادآور شوند و … دفینههای خردها را برای آنها آشکار سازند). نهج البلاغه، صبحی صالح، ص ۴۳.
[۷] . روم / ۳۰.
[۸] . شمس/ ۷ و ۸.
[۹] . نمل / ۱۴.
[۱۰] . در جلد اوّل این کتاب، قسمت منشأ دین، نظرات و دیدگاههای دانشمندان و روانشناسان در این رابطه ذکر گردید.
[۱۱] . ر. ک: کتاب «حسّ مذهبی یا بُعد چهارم روح انسانی»، ترجمۀ مهندس علیقلی بیانی و کتاب «مقدّمهای بر روانشناسی یونگ»، فریدافورد هام.
[۱۲] . بقره / ۱۳۸.
[۱۳] . توحید صدوق، ص۲۸۱.
[۱۴] . توبه / ۳۳ و صف / ۹.
[۱۵] . عيون أخبار الرّضا عليه السلام / ج۱ / ۳۰۷