بر اساس تفکّر اسلامی، کمال انسان، در سایۀ بندگی و عبادت بی چون و چرای خدای قادر عالمیان تحقّق می یابد. تسلیم محض در برابر اوامر و نواهی الهی، که ساز و کار آن
در قالب یک بستۀ اعتقادی، اخلاقی و عملی به وسیلۀ پیامبران خدا ارائه گشته، بهترین نشانۀ بندگی واقعی و تضمین کنندۀ کمال آدمیان است. هر چه میزان سرسپردگی و تسلیم بشر در برابر دین خدا بیشتر باشد، نیل به نتیجه سریعتر و دست یابی به ترقّی و تعالی افزونتر خواهد بود.
رضا و تسلیم در برابر خدای توانا، اعلامرتبۀ عبودیّت و شخصیّت انسان و نشانۀ اوج قرب الهی و عمق محبّت و علاقه به ذات اقدس معبود یکتا می باشد. قرآن، به مؤمنان به طور ویژه، دستور میدهد که «تسلیم» باشند: وَ سَلِّمُوا تَسْليماً.[۱]
همچنین، امیرمؤمنان و اشرفزاهدان علی (ع) حقیقت و تمامیّت دین اسلام را «تسلیم» دانسته و فرموده است:
از طرفی دیگر، تن دادن به حکم رسول خدا (ص) و پیروی بی چون و چرا از فرمانهای او، شرط ایمان واقعی قلمداد گشته است. آن جا که قرآن به ظرافت خاصّی می فرماید:
فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا في أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْليماً.[۳]
«به پروردگارت قَسَم! كه ايمان نمىآورند، مگر آنكه تو را در مورد آن چه ميان آنان مايه اختلاف است داور گردانند؛ سپس از حكمى كه كردهاى در دلهايشان احساس ناراحتى نكنند و كاملاً سرِ تسليم فرود آورند».
بنا به نقل امیر المؤمنین علی (ع)، خدای متعال در یک حدیث قدسی می فرماید:
«اى بندگان من! هر فرمانى كه دادم اطاعتم كنيد، مبادا بخواهيد مصالح خود را به من بياموزيد، چون من بهتر از خودتان آنها را مىدانم و به مصالح شما بخيل هم نيستم».
آشکار است که اگر می گوییم: اسلام دین تسلیم است، منظورمان تسلیم در برابر خدا و اطاعت از فرمانهای خالق عالم است، نه این که سخن هر فرومایه و هر کَس و نا کَسی پذیرفته شود. انسان مسلمان و باایمان، در مقابل ستمگران و پلیدان دست خود را بالا نمیبرد و هرگز تن به خواری و ذلّت نمیدهد و همواره با تباهیها و بی عدالتیها میستیزد.
پس، اشتباه نشود! تسلیم مورد نظر اسلام، هرگز ناپسند و نشانۀ ضعف شخصیّت نخواهد بود. بلکه، کاملاً مبتنی بر خرد و عقلانیّت و حاکی از هوشمندی و آگاهی است و نشان از درک بالای یک مسلمان دارد. نشانۀ تسلیم واقعی، انجام عبادات و عمل به تعالیم دین خدا است.
یکی از علّت های مهمّی که فلسفه و حکمت بسیاری از احکام و دستورات دینی بیان نشده، این است که میزان انقیاد و سرسپردگی بندگان در برابر حکم معبود عالمیان مشخّص شود و بدینوسیله، امتحان شوند. اطاعت و تسلیم، روح عبادت و بندگی است. حال که اینگونه است، دیگر چگونگی و نحوۀ عبادت مهمّ نیست. زیرا، هدف اطاعت است و اطاعت هم یعنی: گردن نهادن و تسلیم امر ربّ العالمین شدن، به همان ترتیبی که خودش از ما خواسته است، نه طور دیگر.
این مسئله، سرّ نزول دستورات دینی و علّت ریزه کاریها و أشکال خاصّ اعمالِ عبادی میباشد.
آیا هیچ بنده و غلامِ با عقل و اخلاصی را سراغ دارید که برای اجرای فرمان آقا و ارباب خود، از او دلیل بخواهد، یا با او چون وچرا کند و تا قانع نشود، به اجرای فرمان مولایش همّت نگمارد؟!
حال، حقّ کدام مولا نسبت به بنده اش، با حقّ خدا نسبت به بندگان قابل مقایسه است؟ خدا برترین مولا و مالک عالم وجود است. پس او از هر چیز شایسته تر است که همگان، در برابر امرش مطیع و منقاد باشند. به طور قطع، خالق مهربان، جز به خیر و نفع بندگان تقدیر نمی کند. در فرمایش گهر باری از امام صادق (ع) می خوانیم:
«حالات مؤمن موجب شگفتى است! هر حكمى كه ذات اقدس الهى در مورد او جارى كند، براى او خير میباشد. اگر با قیچیها قطعه قطعه گردد، خير اوست. كما اينكه: اگر مالک شرق و غرب عالم گردد نيز، براى او خير خواهد بود».
ثمرات شیرین تسلیم محض خدا بودن، با توجّه به درک اهداف حاکمیّت مطلق آفریدگار هستی قابل فهم میباشد. خالق حلیم و حکیم عالمیان، خواست و اراده اش بر این تعلّق گرفته است، که حاکمیّت و فرمانبری از او وسیلهای برای جریان یافتن فضل و رحمتش بر بندگان باشد و بدین وسیله، لطف خویش را بر همگان جاری و ساری سازد.
وقتی شما به کودک خردسال خود می گویید: به تنهایی از خانه خارج نشود و برای عبور از خیابان شلوغ و خطرناک شما را خبر کند، این خواست شما نشانۀ سختگیری و ظلم نیست، بلکه به این گونه، اوج علاقۀ خود را نسبت به فرزندتان ابراز داشته اید و از قدرت خود، برای حمایت از فرزندتان استفاده کرده اید. هرچند ممکن است که کودک، این نیاز خود را به حمایت شما درک نکند، امّا در اینجا، حرف شنویِ فرزند از شما، نه تنها هیچگاه ناپسند نیست، بلکه دقیقاً مطابق با منطق است.
به همین ترتیب، وقتی ما خود را تحت ولایت و حاکمیّت خدا قرار میدهیم، او نیز از ما حمایت میکند. اگر اصرار داشته باشیم که راه خودمان را برویم و پا را خارج از ولایت خالق رئوف قرار دهیم، خود را در معرض خطر قرار داده ایم و این استغناجویی و استقلال طلبی، به زیان ما تمام میشود.
برای اینکه مثبت بودن تسلیم در برابر خداوند بهتر روشن شود، میتوان از این مثال استفاده کرد که: وقتی بیماری به پزشک حاذق و دلسوزی مراجعه میکند، چون به مهارت و دقّت پزشک آگاه است، پس به طور دربست، خود را تسلیم دستورات او میکند. مریض عاقل، هرگز از امر و نهی طبیب سر پیچی نمیکند، بلکه برای درمان خود با تمام وجود، به دستوراتش عمل مینماید.
آری، تسلیم مریض در برابر طبیب، آگاهانه است و اگر خلاف عمل کند خودش زیان میبیند. حال، بشنویم سخن بس عمیق و راهگشای رسول رحمت و آگاهی (ص) را که میفرماید:
«اى بندگان خدا! شما همانند مريض هستيد و پروردگار عالمين همانند طبيب است و صلاح مريض در آن چيزى است كه طبيب آن را میداند و عاقبت انديشى مىكند، نه در اشتهاى مريض و خواستههاى بىجايش، پس تسليم فرمان حقّ باشيد تا رستگار و پيروز گرديد».
نتیجۀ چنین تسلیمی در برابر خدا، آن میشود که امام صادق (ع) میفرماید: از جمله مطالبی که خدا به حضرت موسی وحی فرستاد، این بود که:
«ای موسی! خلقی را محبوبتر از بندۀ مؤمن خودم نیافریدم. من او را به چیزی مبتلا می کنم که برای او بهترین است و عافیتش می دهم به چیزی که برای او بهترین است. من به صلاح بنده ام آگاهتر هستم. پس بر بلای من صبر کند و بر نعمت هایم شاکر باشد. هنگامی که به رضای من عمل می کند و از امر من اطاعت میکند، او را در میان صدّیقین نزد خودم جای می دهم».[۷]
پس اگر آدمیان بخواهند به سعادت دست یابند، باید بدون چون وچرا خود را در اختیار خدا و دین او قرار دهند و در برابر ارادۀ خدای خویش، خودِ خویش را فراموش کنند. چنانکه امام صادق (ع) در بیان شیوای خود در بارۀ «حقیقت عبودیّت» خطاب به عُنوان بصری، آنگاه که یکی از ویژگی های مهمّ بندۀ واقعی را بر میشمارد، میفرماید:
«بنده ، در برابر خدا برای خویش تدبیری نمی اندیشد و تمام همّ او در این است، که امر و نهی خدا را به کار بندد».
گویند: سلطان محمود غزنوی وزرای خود را به منظور آزمایش و امتحان جمع نمود و گوهر گرانبهایی را در جمع آنان حاضر کرد و به یک یک آنها فرمان داد تا آن گوهر را بشکنند. ولی در برابر این دستور هیچ کدام اقدام نکردند.
به «ایاز» ندیم خود دستور داد که گوهر را بشکند! او هم بدون معطّلی در همان لحظۀ صدور فرمان، گوهر را بشکست. در همین حال، سلطان گفت: این گوهر گران مایه را با این ارزش چه طور شکستی؟! وی در پاسخ گفت: فرمان شما فوق این ارزش بود و بیشتر از این گوهر بها داشت!
شاعر پر آوازه و عارف نامدار ایران و فارس، جناب سعدی شیرازی می فرماید:
خلاف طریقت بود کاولیا تمنّا کنند از خدا جز خدا
گر از دوست چشمت بر احسان اوست
تو در بند خویشی نه در بند دوست
چنین است که نیکان و مقرّبان، در اثر تسلیم محض در برابر قضای خالق خویش، به مدارج بالا دست یافته اند. آری، چون وچرا کردن در مقابل اوامر الهی، بنده را از نظر ساقط میکند و نشانۀ سرکشی و نافرمانی است. بدینجهت، بندگان راستین و صالح، هرگز در برابر خدا چون و چرا و لِمَ و بِمَ نکرده اند.
وقتی ماجرای زندگی انبیای خدا را در قرآن مطالعه میکنیم، میبینیم آن مردان خداجو، چنان در انجام امر خدا مطیع و تسلیم بوده اند که درسهای بسیاری برای بشر در همۀ زمانها از خود به جای گذاشته اند. داستان ابراهیم (ع) و اسماعیل (ع)، نمونۀ بارز و شگفتی در این زمینه است، که هرگز نباید از این قصّۀ فوقالعاده درس آموز به سادگی عبور کرد.
طبق گزارش قرآن، آنگاه که پیامبر بزرگ خدا حضرت ابراهیم (ع) در خواب میبیند که باید فرزندش را قربانی کند، بعد از بیداری، ذرّهای به خود تردید راه نمیدهد و بدون سؤال و چون وچرا، بی درنگ اقدام به انجام وظیفه میکند. او هرگز علّت ذبح فرزند دلبندش را به دست خودش از خدا نمیپرسد، چون برای ابراهیم (ع) خواست خدا مهمّ است، نه میل و علاقۀ خودش.
قالَ يا بُنَيَّ إِنِّي أَرى فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُني إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرينَ.[۹]
«گفت: اى پسرم! من در خواب مىبينم كه تو را سر مىبُرَم، پس ببين نظرت چیست؟ گفت: اى پدرم! آنچه را مأمورى بكن. ان شاء اللّه مرا از شكيبايان خواهى يافت.»
به نظر این حقّیر جالبتر و ارزشمندتر از حرکت ابراهیم (ع)، در اطاعت بی چون وچرا از معبود هستی و آفریدگار عالمیان، عکسالعمل فرزندش اسماعیل (ع) بود، به محض این که پدر ماجرای خواب را برای فرزند بیان فرمود و نظر او را جویا شد، اسماعیل (ع) جا نخورد و با قوّت تمام گفت: پدرم! آن چه امر شدی انجام ده. (يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ).
تسلیم امر خدا بودن، برای پدر طبیعی بود، او پیغمبر است و تجربه دارد. امّا اسماعیل در سنّ نوجوانی، چه ایمان شگفتی داشت، که خواب پدر را حقّیقت و امر خدایش پنداشت و لب به شکوه و سؤال باز نکرد، که مثلاً بگوید: پدر! این حرفها چیست؟! مگر درست است، خواب ببینی که خدا دستور کشتن و ذبح فرزندت را، آن هم با دست خودت! به تو بدهد؟! مطمئنّی که امر خداست، آیا نیاز نیست کمی بیشتر تأمّل کنی؟!… و از این گونه حرف ها! که معمول است. اسماعیل هرگز چنین نگفت.
من دیگر از نمونه های اعلای طاعت و تسلیم در برابر فرمان الهی چیزی نمیگویم. ولی هرگز نمیتوانم شکوه و عظمت بندگی و سرسپردگیِ سبط دلبند رسول الله (ص)، زادۀ شیرِ خدا و فرزند مظلوم فاطمۀ زهرا (سلام اللّه علیهم اجمعین)، یعنی: حضرت ابا عبد اللّه الحسین (ع) را یادآوری نکنم. وقتی جدّش را در خواب دید که فرمود:
«خداوند خواسته تو را کشته و اهل بیتت را اسیر ببیند».[۱۰]
او بی هیچ درنگی، به سوی قربانگاه جانان، کربلا رهسپار گردید و خود و هفتاد ودو تن از یاران و فرزندان و نزدیکانش را که برخی از آنان ارزشی فراتر از اسماعیل ها داشتند، در راه معبودش نثار و ایثار نمود.
بـوی بهشـت میوزد از کربـلای تو ای کشتهای که جان دوعالم فدای تو
برخیـز و باز بر سـر نـی آیه ای بخوان ای من فدای آن سر از تن جدای تو
اندر منا ذبیـح یکی بود و زنده رفت ای صد ذبیح کشته شد اندر منای تو
رفتی به پـاس حرمت کعبه، به کربـلا شد کعبـه ی حقیقیِ دل، کربلای تو
اجر هزار عمـره و حجّ در طـواف توست ای مـروه و صفا به فدای صفـای تو
با گفتـن «رضاً بقضـائک» به قتـلگاه شد متّحـد رضـای خدا با رضای تو
تو هرچه داشتی بخدا دادی ای حسین فردا خـداست، جلّ جلالُه جـزای تو
خون خداست خون تو وجزخدای نیست ای کشتۀ خـدا به خدا خونبهای تو
ما را هم ای حسیـن گدایی حساب کن آخر کجا رود به جز این در گدای تو
آنگاه که در لحظات واپسین حیات، بین شمشیرها و نیزه ها در خون خود می غلتید و صدای ناله های اهل و عیالش را در خیمه ها می شنید، هرگز شکوه نکرد و با نفسی مطمئنّه، به رضای معبود و محبوب خویش رضایت داد. چنین بود که حسین (ع) جاودانه شد و خون او خون خدا و ثار اللّه …
خدایا! روح طاعت و تسلیم خودت را در ما چنان زنده گردان و نشاطِ سر سپردگی در برابر ذات بی مثالت را آنگونه به ما بچشان، که غیر تو را معبود خویش نگیریم و هرگز جز به لطف و مهرت دل نسپاریم، که هر چه غیر تو و غیر راه توست، ذلّت است.
…………………………….. برگرفته از کتاب: مهندسی اسلام (کتاب دوم) تألیف: مهندس ابراهیم حنیف نیا