به مناسبت نیمه شعبان زادروز فرخندۀ صاحب الزمان
راههای درمان درد غیبت (نسخۀ درمان)
حال که با این بزرگترین درد بشریت و بلکه جهان هستی آشنا شدیم، باید ببینیم برای درمان آن، چه کنیم؟ چون هر دردی درمانی دارد. خدای متعال دردی را بدون درمان آن قرار نداده است. چنانکه در روایت میخوانیم:
قَالَ النَّبِيُّ (ص): تَدَاوَوْا فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يُنْزِلْ دَاءً إِلَّا وَ أَنْزَلَ لَهُ شِفَاء.[۱]
«دردها را درمان کنید؛ چه، خداوند عزوجل هیچ دردی را فرو نفرستاده، مگر این که برای آن شفایی نازل کرده است».
در ادامه، به چند راه اساسی، برای وقوع ظهور و درمان این بزرگترین درد عالم امکان اشاره میکنیم، تا بلکه به یاری خدا، چراغ راهی باشد برای مشتاقانی که چشم به اُفق روشن زندگی دوختهاند. با این توضیح که راههای نزدیک شدن ظهور، به همین چند موردِ اشاره شده خلاصه نمیشود و هریک از این راهها هم میتواند عنوان تحقیقات گستردهای در رابطه با موضوع مهدویت و ظهور قرار گیرد.
۱ـ معرفت امام عصر (عج)
بدون درنگ، معرفت امام عصر (عج) مهمترین وظیفه هر مسلمان متعهد و ریشهایترین راه برای آماده سازی زمینههای ظهور موفور السرور موعود هستی میباشد. شناخت آن امام عدالت گستر، چنان اساسی است، که در بین وظایف دیگر ما نسبت به آن حضرت، نقشی برجسته و راهگشا ایفا میکند و به قدری سرنوشتساز و حساس است که بیتوجهی به آن، چون مرگ جاهلی[۲] و مردن به حال کفر و ضلال و نفاق[۳] معرفی شده است.
تأکیدات فراوانی از سوی پیامبر اعظم اسلام و امامان معصوم علیهم السلام، بر این موضوع، به عمل آمده و نشناختن امام زمان علیه السلام، دارای عواقب سختی قلمداد شده است. هنگامی که از امام حسن عسکری (علیه السلام) میپرسند:
فَمَنِ الْحُجَّةُ وَ الْإِمَامُ بَعْدَكَ فَقَالَ ابْنِي مُحَمَّدٌ هُوَ الْإِمَامُ وَ الْحُجَّةُ بَعْدِي مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْهُ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّة.[۴]
«حجت و امام بعد از شما کیست؟ فرمود: فرزندم «م ح م د» که او، امام بعد من است و هر کس بمیرد و او را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است».
در همین زمینه، به دو روایت از امام صادق (علیه السلام) توجه فرمایید:
عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع مَنْ عَرَفَ الْأَئِمَّةَ وَ لَمْ يَعْرِفِ الْإِمَامَ الَّذِي فِي زَمَانِهِ أَ مُؤْمِنٌ هُوَ قَالَ لَا قُلْتُ أَ مُسْلِمٌ هُوَ قَالَ نَعَمْ.[۵]
«از اَبان بن تغلب نقل شده که به امام صادق (علیه السلام) گفتم: کسی که امامان قبلی را بشناسد ولی امام زمان خودش را نشناسد آیا مؤمن محسوب می شود؟ فرمود: نه! گفتم مسلم است؟ فرمود: بلی»[۶].
مَنْ أَقَرَّ بِجَمِيعِ الْأَئِمَّةِ وَ جَحَدَ الْمَهْدِيَّ كَانَ كَمَنْ أَقَرَّ بِجَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ جَحَدَ مُحَمَّداً ص نُبُوَّتَهُ.[۷]
«هر که به جمیع ائمه اقرار کند و مهدی (علیه السلام) را انکار نماید مانند کسی است که به همه انبیا اقرار کند و حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) و نبوتش را انکار نماید».
تأکید بر شناخت امام زمان علیه السلام، تا جایی است که هیچ عذر و بهانه ای از هیچکس پذیرفته شدنی نیست. از امام باقر (علیه السلام) نقل شده که فرمود:
مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ لَهُ إِمَامٌ فَمَوْتُهُ مِيتَةٌ جَاهِلِيَّةٌ وَ لَا يُعْذَرُ النَّاسُ حَتَّى يَعْرِفُوا إِمَامَهُم.[۸]
«هر کس بمیرد و امام خویش را نشناسد، به جاهلیت مرده و مردم، هیچ گریزی از شناخت امام زمانشان ندارند».
عدم معرفت به مقام شامخ و رفیع امام، موجب سرگردانی و گمراهی از دین است (اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي)[۹] و دریافت درست از شرع و چشیدن لذّت دینداری، به آن وابسته است. چنانکه پیشوای بزرگ مذهب، امام صادق (علیه السلام) فرمود:
فَمَنْ عَرَفَ مِنْ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ ص وَاجِبَ حَقِّ إِمَامِهِ وَجَدَ طَعْمَ حَلَاوَةِ إِيمَانِه.[۱۰]
«از امت محمد (صلی الله علیه و آله)، هر کس که حق واجب امامش را شناخت، طعم شیرینی ایمانش را خواهد چشید».
حال، که اهمیت و بنیادی بودن معرفت امام زمان علیه السلام را دانستیم، باید معلوم شود که منظور از این معرفت چیست و چگونه حاصل میشود؟
برای تبیین این هدف، میگوییم: معرفت امام عصر علیه السلام به معنی شناخت روشن و دقیق از خصوصیات شخصی و شخصیتی، مقامات، کمالات، حقوق و ویژگیهای ظاهری و باطنی آن امام هُمام است. این معرفت، هر چه افزونتر، عمیقتر و خالصتر باشد، تأثیر آن در نیل به مقصود، شدیدتر خواهد بود.
به طور کلی، آنگاه که سخن از معرفت امام عصر عجل الله تعالی فرجه به میان میآید، این معرفت را میتوان در دو بُعد دنبال نمود: ۱ـ شناخت اسمی ۲ـ شناخت وصفی. چنانکه در روایت، از امام کاظم (علیه السلام) میخوانیم که فرمود:
مَنْ شَكَّ فِي أَرْبَعَةٍ فَقَدْ كَفَرَ بِجَمِيعِ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَحَدُهَا مَعْرِفَةُ الْإِمَامِ فِي كُلِّ زَمَانٍ وَ أَوَانٍ بِشَخْصِهِ وَ نَعْتِهِ.[۱۱]
«کسی که در چهار چیز شک کند، به همه آنچه که خدا نازل نموده کافر شده است؛ یکی از آن چهار چیز، شناخت امام هر زمانی است از نظر شخصش (اسمی) و صفتش (وصفی)».
همچنین از امام صادق (علیه السلام) وارد شده که فرمود:
مَعْرِفَةُ الْإِمَامِ الَّذِي بِهِ تَأْتَمُّ بِنَعْتِهِ وَ صِفَتِهِ وَ اسْمِهِ فِي حَالِ الْعُسْرِ وَ الْيُسْر.[۱۲]
«معرفت امامی که از او پیروی میشود، باید به صفت و اسم او باشد، چه در حال سختی و چه در راحتی».
اینک، به گونهای مختصر، به بیان هریک از این دو جنبهٔ معرفت امام میپردازیم.
الف) شناخت اسمی
این شناخت که در واقع، نوعی شناخت ظاهری و شناسنامهای و ویژگیهای شخصی امام زمان علیه السلام محسوب میشود، سبب میگردد تا هرکسی، با ویژگیهای ظاهری، جسمی و شخصی امام عصر عجل الله تعالی فرجه آشنا شود و بداند او کیست، نامش و نام آباء و اجداد گرامیش چیست، در کجا زندکی میکند، عمر مبارکش چند سال و راز طول عمرش چیست، علل غیبتش چه بوده، نایبانش چه کسانی بودهاند، یارانش باید چه خصوصیاتی داشته باشند، علائم ظهورش چیست و غیره …
«خداوند از نور حسين (علیه السلام) نه امام را آفريد و آنان را به اطاعت خود دعوت فرمود و قبول كردند. و اين امر، پيش از آفريدن آسمان و زمين و هوا و مَلک و انسان بود و ما انوارى بوديم كه خدا را تسبيح كرده، فرمان او را شنيده و پيروى مىنموديم. عرض كردم يا رسول اللَّه! پدر و مادرم فدایت باد، كسى كه آنان را شناخته و به حقيقت مقامات آنان معرفت پيدا كند، چه اجرى خواهد داشت؟ فرمود: اى سلمان! به خدا سوگند،كسى كه آنان را به حق شناخته و از آنان پيروى كرده و با آنان دوستى نموده و از دشمنان آنان دورى كند؛ در زمره ما است. هر كجا ما وارد شديم، او وارد مىشود و در هر كجا كه سكنى اختيار كرديم، او نيز ساكن خواهد شد. پس گفتم: يا رسول اللَّه! آيا ایمان، به غير از شناختن آنان با اسم و نسب است؟ فرمود: نه، همين اندازه در مقام تكليف و انجام وظيفه كافى است».[۱۳]
در این بخش، با نام و نشان و خصوصیات نژادی و تاریخ زندگی حضرت مهدی (علیه السلام) آشنا میشویم و به اصطلاح، شناخت شناسنامهای پیدا میکنیم. اما از روایات دیگری بر میآید که این شناخت، شناختی اوّلیه از حالات و جنبه های معمولی و ابتدایی امام عصر میباشد. این شناخت، گرچه ضروری و لازم است، ولی تکلیفی عام و قدم اول است و کافی نیست.
با وجود واجب بودن این معرفت، اما این نوع شناخت، تأثیری در رفتار و کردار ما بجای نمیگذارد و لزوماً برای کسی تعهد و مسئولیتی بوجود نمیآورد. آن شناختی که شرط والایی است و اگر حاصل شود، وجود آدمی را درخشان میکند و تابش آن، همۀ زوایای زندگی بشر را تحت تأثیر قرار داده، دریچههایی از نور بر قلب میتاباند و رفتار افراد را دگرگون میسازد، شناخت وصفی آن حضرت میباشد.
ب) شناخت وصفی
این شناخت که آشنایی با صفات و ویژگیهای الهی حضرت مهدی علیه السلام است، نوعی معرفت از شخصیت و مدارج شخصیتی و کمالات علمی و عملی و جلوههای اخلاقی آن موعود بینظیر عالم خلقت است. دستیابی به این معرفت، دریافت مقام نورانی آن فرزند برومند اسوه عدالت ـ امیرالمؤمنین علی علیه السلام ـ است که فرمود:
إِنَّهُ لَا يَسْتَكْمِلُ أَحَدٌ الْإِيمَانَ حَتَّى يَعْرِفَنِي كُنْهَ مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّة …[۱۴]
«به طور قطع، ایمان احدی کمال نمییابد، مگر اینکه به معرفت نورانی من دست یابد».
مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ مَعْرِفَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَوَ مَعْرِفَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ وَ هُوَ الدِّينُ الْخَالِصُ …[۱۵]
«معرفت نورانی من، معرفت خدای بزرگ است و معرفت خدای بزرگ، معرفت نورانی من است و این دین خالص است».
بنابراين، علاوه بر شناخت امام به اسم و نسب، لازم است دربارهٔ جايگاه امام و رتبه و مقام او در مجموعهٔ عالم هستی نيز، آگاهی كافی به دست آورد.
ابونصر خدمتگزار امام حسن عسكری (علیه السلام) میگويد: پيش از غيبت امام مهدی (علیه السلام) خدمت آن حضرت رسیديم. امام (علیه السلام) از من پرسيد: «آيا مرا میشناسی؟» پاسخ دادم: آری، شما سرور من و فرزند سرور من هستيد. امام فرمود: «مقصود من چنين شناختی نبود». گفتم: خودتان بفرماييد. امام فرمود:
«من آخرين جانشين پيامبر خدا هستم. خداوند به واسطه من بلا را از خاندان و شيعيانم دور میكند».[۱۶]
از ديگر ابعاد معرفت وصفیِ امام، شناختن سيره و صفات امام است. اين بُعد از شناخت، تأثير گستردهای در رفتار و خلق و خوی منتظر میگذارد. پر واضح است، هر اندازه معرفت انسان، به جايگاه امام و به زوايای گوناگون زندگی آن حجّت الهی بيشتر و عميقتر باشد، آثار آن در بخشهای گوناگون زندگی، بيشتر نمود خواهد داشت.
در این موقف، آگاهی به جایگاه بلند و پر جلال آن پیشوای بیمثال، هر انسان آزادهای را به وَجد میآورد و شوق پیروی از آن نور هدایت و راستی، جانهای شیفتگان کوی یار را نشاط میبخشد و حماسه میآفریند.
اگر این جنبه از مقام و شخصیت امام علیه السلام شناخته شود، چنان شوری در جان میافکند، که آدمی به خود میبالد و افتخار میکند که خدای چنین گوهرهای ثمینی را برای نجات او به زمین آورده و سعی میکند، با دنباله روی از امام خویش، پلیدیها و موانع راه زندگی انسانی را به کناری زند و مدارج صعود الی الله و عروج به سوی کمال را طلب نماید و همواره در مسیر عدالت و پاکی گام نهد.
در این جایگاه، باید معلوم گردد که: امام رمز خلقت، هدف آفرینش، روح هستی، امان زمین، امام زمان و راز همهٔ ارزشهاست. او از جایگاه عرشی و مقام ملکوتی خویش به زمین آورده شده و با خلق تعیّن همساز پیدا نموده تا دستگیر بشر، از ظلمت و تباهی و جهالت باشد.[۱۷]
اگر امام نبود، خدا به شایستگی عبادت نمیشد[۱۸]، قرآنِ صامت نمونهٔ عینی و ناطق نداشت، خلقت عبث بود و زمین اهلش را نابود میساخت[۱۹].
نباید منِ ناتوان، در این وادی از خود سخنی بگویم و آن بیهمتایان آسمانی را با بیان ناقص خویش بستایم و مقام فرازین آنان را فرودین سازم؛ زیرا وصفِ آن انوار درخشان الهی از توان ما خارج است و اندیشهٔ تیز پروازترین آدمیان را توانِ رسیدن به آشیانهٔ عنقای وجود آنان نیست، چه رسد به انسان عادی. لذا، عنان وصف و سخن را در این باره، باید به خود امامان معصوم علیهم السلام وا گذاشت.
بدین جهت، گوش جان میسپاریم به گوشهای از گفتار هشتمین سپهر فروزان آسمان ولایت و کشتی نجات امّت، امام رئوف و پیشوای عطوف، حضرت ثامن الحجج علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیة و السلام و مشام جانهامان را به عطر دلپذیر کلام جاودانهاش نشاط میبخشیم. امام هشتم علیه السلام که خود دارنده اوصاف امامت است، در بخشی از فرمایشات خودشان، در بارهٔ فضیلت و صفات امام میفرماید:
«امام مانند خورشید فروزان است که نورش عالم را فراگیرد و خودش در افق اعلا است ، به گونهای که دست ها و دیدگان به آن نرسد.
امام ماه تابان، چراغ روشن، نور درخشان و ستاره راهنما در تاریکیها، رهگذر شهرها و کویرها و گرداب دریاهاست.
امام آب گوارای زمان تشنگی و راهنمای هدایت و نجات بخش از هلاکت است.
امام آتش روشن بر بلندی ها [برای هدایت گم گشتگان]، وسیله گرمی برای هر که از آن گرما خواهد و رهنمای هلاکت گاههاست. هر که از او جدا شود هلاک گردد.
امام ابری است بارنده، بارانی است شتابنده و خورشیدی است فروزنده، سقفی است سایه دهنده، زمینی است گسترده، چشمهای است جوشنده و برکه و گلستان است.
امام همدم و رفیق، پدر مهربان، برادر نیکو و مادر دلسوز به فرزند و پناه بندگان خدا در گرفتاریهای سخت است.
امام امین خدا در میان مردم، حجت او بر بندگانش، خلیفه او در زمین و دعوت کننده به سوی خدا و دفاع کننده از حریم الهی است.
امام از گناهان پاک و از عیوب به دور است، به علم مخصوص گشته و به حلم علامت یافته، موجب نظام دین و عزّت مسلمین و خشم منافقین و نابودی منافقین است.
امام یگانهٔ روزگار خویش است، که کسی به همطرازی او نرسد و هیچ دانشمندی با او برابر نباشد جایگزین ندارد و برایش مثل و مانندی نیست. به تمام فضيلت مخصوص است، بىآنكه خود او در طلبش رفته و بدست آورده باشد، بلكه امتيازی است كه خدا بفضل و بخشش به او عنايت فرموده. پس كيست كه بتواند امام را بشناسد، يا انتخاب امام براى او ممكن باشد …»[۲۰]
معرفت کسبی و معرفت وهبی
اگر گفته شود، که به چه صورت میتوان به شناخت امام زمان علیه السلام رسید و شیوههای دستیابی به معرفت راستین آن حضرت چیست؟ در این باره عرض میشود که، به دو شیوه میتوان به معرفت امام عصر علیه السلام رسید: ۱ـ راه تعلیمی (کسبی) ۲ـ راه عملی (وَهْبی).
۱ـ راه تعلیمی یا کسبی
معرفت از این طریق، به وسیلهٔ آموزش دیدن و درس گرفتن و آموختن حاصل میگردد. انسان میتواند صفات و ویژگیهای امام را از راه کسب و با شنیدن و آموختن، یا فراگیری از معلمین وارسته و خواندن مکتوبات و مأثوراتِ به جای مانده و موجود و یا با خواندن ادعیه و زیارات و توجه به مضامین بلند آنها فرا بگیرد. نیز میتوان با مراجعه به قرآن و روایات رسیده از معصومین، به شناخت جایگاه رفیع همه امامان پی برد و به درجهای از معرفت آن قدسی صفتان پاکطینت نائل شد. این راه، روشی علمی و نظری است که از راه تحقیق و مطالعه و درس و بحث بدست میآید.
۲ـ راه عملی و وَهْبی
عمل و آراستگی به اخلاق نیکو، بهترین راه جلب رضای ولی خدا و عالیترین وسیلهٔٔ معرفت است. انجام فضائل و پرهیز از رذائل، قلب مولا را شاد میسازد و حاصل آن معرفتی راستین است که خدای متعال به هر کس عطا میکند. در کتاب و سنت، رفتار و مجاهدۀ زاهدانۀ انسان و آراسته شدنِ او به فضایل، نور معرفت امام را بر قلب میتاباند.
امام صادق (علیه السلام) نقش عمل صالح و بندگی خدا را در پیدایش نور علم، بدینسان بیان میفرمایند:
«لَيْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ».[۲۱]
«علم به آموختن نیست، بلکه نوری است ».
از نظرگاه قرآن و سنت، پاک سازی جسم و روح از پلیدیهای اخلاقی و آراستن آن به ملکات نفسانی، به عنوان یک راه متین و روشِ رَکین، برای جلب شایستگی و چشیدن شهد دلپذیر معرفت، مورد توجّه میباشد. معرفت به خدا و ائمّه معصومین علیهم السلام، با تَخلُّق به رفتارهای اخلاقی، جاذبترین و دلنشینترین نوع معرفتهاست. در این طریق، چون خودِ انسان، با رفتار و عمل آزادانه، نقشی اساسی و کاربردی دارد و با تلاش او زمینۀ معرفت فراهم میآید، لذّت بخشیِ آن از درجۀ بالاتری برخوردار است.
در یکی از نصیحتهای خضر (علیه السلام) به حضرت موسی (علیه السلام) بر نقش تقوا در کسب علم و معرفت بدینگونه تصریح شده است:
«بر قلبت جامۀ تقوا بپوشان تا به دانش نائل شوی».[۲۲]
بر این مطلب، کتاب خدا بیان ویژه دارد؛ آنجا که میفرماید:
وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَليمٌ[۲۳]
«تقوا پیشه کنید تا خدا به شما علم بدهد و او بر هر کاری دانا است».
بنابراین، نقش انسان در این نوع معرفت، بستر سازی و ظرفیت سازی در روح میباشد. اگر آدمی با عمل صالح و آراستگی به محاسن اخلاقی، این بستر را فراهم سازد، خدا نور معرفت خودش، پیامبرش و امام زمان را در قلب میتاباند[۲۴] و انسان را از موهبت معرفت امام زمان علیه السلام بهرهمند میگرداند. امامان معصوم هم بر عمل کردن سفارشهای ویژهای دارند.
«مَنْ سُرَّ أَنْ يَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ الْقَائِمِ فَلْيَنْتَظِرْ وَ لْيَعْمَلْ بِالْوَرَعِ وَ مَحَاسِنِ الْأَخْلَاقِ».[۲۵]
«هر کس شادمان است که از یاران حضرت قائم (علیه السلام) باشد، پس باید انتظار داشته باشد و به ورع و محاسن اخلاق رفتار نماید».
معرفت محوری، نه نشانه محوری!!
آنچه در کلام نورانی معصومین، در رابطه با حضرت مهدی (علیه السلام) بسیار مطرح است، مسئلۀ معرفت و محبت آن حضرت میباشد. اگر مردم بدانند که مولای محبوب ما امام عصر (علیه السلام) دارای چه کمالات والا و زیبایی است، به او اقتدا میکنند و مشتاق لقای آن یوسف مصر هستی میگردند.
اگر انسانهای آزادیخواه آگاه شوند، که آزادی و امنیت راستین، به ظهور او محقق میگردد، به دنبال آن عدالتگستر حهانی و به طرفداری از آن به پا میخیزند.
اگر دیگران بدانند او کیست و دارای چه خصال والایی میباشد، نور محبتش چنان نشاطی به آنها میبخشد، که جانشان را تابان خواهد نمود.
آری، معرفت و به دنبال آن محبّتِ مولای کریمی از تبار کریمان عالم (کریمٌ منْ أولادِالکرام)، اکسیر اعظم و مایۀ جنبش و حیات و حرکت است. شده که به چیزی علاقه بِوَرزی و دوستش داشته باشی، دیدهای چقدر مشتاق دیدار او میشوی، دلت برایش تنگ میشود، اگر برای مدت محدودی او را نبینی سر از پا نمیشناسی، به دنبال او و به جستجویش میافتی، از همه سراغ او را میگیری و خود را همرنگ او میخواهی و…؟
اگر مردم، به معرفت امام عصر (عج) و وناموس دهر و تحقق بخش آمالِ همۀ اولیا و صلحا و پاکان، دست یابند، در هر مرتبهای که محبت آن محبوب قدسیان را در دل آورند، مشتاق زیباییها و بیقرار پاکیها میشوند و برای رسیدن به وصال آن آرامش قلبها، به این سوی و آن سوی میدوند و برای ظهورش دعا میکنند و یک لحظه از آن پدر شفیق امت غفلت نمیورزند.
از این رو، نباید مردم را به مسائل سطحی و کم اهمیت سرگرم کنیم، که آنها از اصل معرفت امام عصر علیه السلام غافل شوند و به مطالب کمهوده بسنده نمایند.
یکی از موضوعات مرتبط با حضرت مهدی علیه السلام، «علائم ظهور» آن حضرت است. با وجود اینکه، علامتهای ظهور در منابع حدیثی ما آمده و نمیتوان به سادگی همۀ آنها را ضعیف پنداشت و آشنایی با آنها ـ برای کسانی که بخواهند ـ بد نیست، اما بیان آن نشانهها به صورت عام و گسترده و مردم را به آن علامتها دلخوش و سرگرم کردن، کار اساسی و مطلوب نیست و ممکن است، حالت توقف و جمود و بی حرکتی و چشم به راهی بی حاصل ایجاد کند.
لذا، با وجود اینکه بسیاری از نشانه های ظهور امام عصر (عج) منبع روایی دارد و دانستن آنها بد نیست، ولی تأکید بر علامات و نشانههای ظهور و جامعه را به آن مشغول ساختن، توصیه نمیشود. در این رابطه، چند مطلبِ ضروری قابل ذکر است:
۱ـ تمامی نشانههای ظهور بدائی است، ممکن است هر لحظه و در صورت اراده و آمادگی مردمان، خدای متعال حضرت را ظاهر کند و این علامتها هم به وقوع نپیوندد. آنچه وعدۀ خداست اصل ظهور است، که در آن بداء و تغییری نیست (انه من المیعاد ان الله لایخلف المیعاد). بنابراین، چه ضرورتی دارد که بر نشانه های ظهور تأکید گردد؟.[۲۶]
۲ـ مردم را به نشانههای ظهور سرگرم و دلخوش کردن، باعث میشود، اگر نشانه ای ظاهر نشد، دچار تزلزل ایمانی شوند. کما اینکه، همۀ ما سراغ داریم که خیلی از مبلغین، روی منبر و غیر منبر، برای مستمعین ـ با توجه به این علامتها ـ آنچنان سخن گفتهاند، که عنقریب حضرت تشریف می آورند و گفتهاند: پیر مردها نا امید نباشید، ظهور نزدیک است. ولی پیر مردها مُردند، خود آنها هم مُردند، خیلی از جوانها هم مردند، ولی پیشگویی آنها درست از آب در نیامد. ای چه بسا، سست ایمانها، بیشتر دچار تحیّر و شک شدند. برای نمونه: در رابطه با فیلم «ظهور بسیار نزدیک است»، همه شاهد بودیم، که هنوز زمان اندکی از ساخت آن نگذشته، آفتهای آن ظاهر شد و مصادیق تعیین شده و مشخصات بر شمرده شده در مورد آنها، دچار چالش واضح گردید. آیا این کارها تزلزل و بی اعتمادی نسبت به روایات و اعتقادات ایجاد نخواهد نمود؟.
۳ـ چون بسیاری از نشانههای ظهور کلی است، افراد زیادی میتوانند مصداق آن قرار گیرند، در نتیجه، ترویج این مسئله، باعث سوء استفادۀ منحرفان و دنیا خواهان میشود. آنها خودشان را، یا فرد مورد نظر خود را، مصداق این نشانهها جا میزنند و مردم را به گمراهی میکشانند. همانگونه که: همۀ گروهها و فرقههای گمراه، از همین زمینهها استفاده کرده و خلق بسیاری را به چاه انداختهاند.
۴ـ بیان نشانههای ظهور، نقش کارساز و سازندهای در افراد ندارد و صرفاً پرداختن به آنها، وقت مردم را به هدر میدهد. ممکن است کسی نسبت به برشمردن نشانه ها خیلی توانا باشد و بداند علامت های ظهور کدامها است، ولی این دانستن، او را الزاماً، وادار به ترقی و رشد نمیکند. به طور کلی، دانستن نشانهها دردی را دوا نمیسازد، آنچه در جامعه تحول آفرین است و منتظر را بی تاب ساخته، در او حرکت و پویایی ایجاد میکند، معرفت امام زمان علیه السلام و شناخت عظمت و شکُوه مقام الهی آن محبوبِ بی همتا است و نه دانستن نشانهها. این است که گفتم: ظهور «معرفت محور» است، نه «نشانه محور».
کتاب درد جانکاه غیبت، تألیف ابراهیم حنیف نیا، ص ۷۷ الی ۹۶
[۱]. بحارالأنوار، ج ۵۹، ص ۶۶.
[۲]. حدیث معروف و متواتر «مَنْ مٰاتَ …» که در منابع روایی فریقین از پیامبر (ص) نقل شده است.
[۳]. بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج۲۳، ص ۷۷.
[۴]. كمال الدين و تمام النعمة، ج۲، ص ۴۰۹.
[۵]. كمال الدين و تمام النعمة، ج۲، ص۴۱۰.
[۶]. بدیهی است، که شرط نجات و خوشبختی در آخرت ایمان است، نه اسلام.
[۷]. كمال الدين و تمام النعمة، ج۲، ص: ۴۱۱ .
[۸]. بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج۲۳، ص: ۷۷
[۹]. کافی، ج ۱، ص ۳۳۷.
[۱۰] . کافی، ج ۱، ص ۲۰۳.
.[۱۱] كمالالدين، ج ۲،ص ۴۱۳.
[۱۲]. بحارالأنوار، ج ۴، ص ۵۴.
[۱۳]. … وَ خَلَقَ مِنْ نُورِ الْحُسَيْنِ تِسْعَةَ أَئِمَّةٍ فَدَعَاهُمْ فَأَطَاعُوهُ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَخْلُقَ اللَّهُ تَعَالَى سَمَاءً مَبْنِيَّةً وَ أَرْضاً مَدْحِيَّةً أَوْ هَوَاءً أَوْ مَلَكاً أَوْ بَشَراً وَ كُنَّا أَنْوَاراً نُسَبِّحُهُ وَ نَسْمَعُ لَهُ وَ نُطِيعُ قَالَ فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي مَا لِمَنْ عَرَفَ هَؤُلَاءِ حَقَ مَعْرِفَتِهِمْ فَقَالَ يَا سَلْمَانُ مَنْ عَرَفَهُمْ حَقَّ مَعْرِفَتِهِمْ وَ اقْتَدَى بِهِمْ فَوَالاهُمْ وَ تَبَرَّأَ مِنْ عَدُوِّهِمْ كَانَ وَ اللَّهِ مِنَّا يَرِدُ حَيْثُ نَرِدُ وَ يَكُنْ حَيْثُ نَكُنْ فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ ص فَهَلْ إِيمَانٌ بِغَيْرِ مَعْرِفَتِهِمْ بِأَسْمَائِهِمْ وَ أَنْسَابِهِمْ فَقَالَ لَا يَا سَلْمَان (مصباحالشريعة ص ۶۴ ؛ بحارالأنوار، ج ۲۵، ص ۶).
[۱۴]. بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج ۲۶، ص ۲.
[۱۵]. همان.
[۱۶]. کمال الدین، ج۲، ص ۴۴۱.
[۱۷]. (خَلَقَكُمُ اللَّهُ أَنْوَاراً فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِينَ حَتَّى مَنَّ عَلَيْنَا بِكُمْ.) تهذيبالأحكام، ج ۶ ، ص ۹۷.
[۱۸]. بِنَا عُرِفَ اللَّهُ وَ بِنَا عُبِدَ اللَّهُ نَحْنُ الْأَدِلَّاءُ عَلَى اللَّهِ وَ لَوْلَانَا مَا عُبِدَ اللَّهُ. (کتاب التوحیدٰ شیخ صدوق،ص ۱۵۲).
[۱۹]. لَوْ خَلَتِ الْأَرْضُ طَرْفَةَ عَيْنٍ مِنْ حُجَّةٍ لَسَاخَتْ بِأَهْلِهَا (بحارالأنوار، ج ۲۳، ص ۲۹).
[۲۰].الْإِمَامُ كَالشَّمْسِ الطَّالِعَةِ الْمُجَلِّلَةِ بِنُورِهَا لِلْعَالَمِ وَ هِيَ فِي الْأُفُقِ بِحَيْثُ لَا تَنَالُهَا الْأَيْدِي وَ الْأَبْصَارُ الْإِمَامُ الْبَدْرُ الْمُنِيرُ وَ السِّرَاجُ الزَّاهِرُ وَ النُّورُ السَّاطِعُ وَ النَّجْمُ الْهَادِي فِي غَيَاهِبِ الدُّجَى وَ أَجْوَازِ الْبُلْدَانِ وَ الْقِفَارِ وَ لُجَجِ الْبِحَارِ الْإِمَامُ الْمَاءُ الْعَذْبُ عَلَى الظَّمَإِ وَ الدَّالُّ عَلَى الْهُدَى وَ الْمُنْجِي مِنَ الرَّدَى الْإِمَامُ النَّارُ عَلَى الْيَفَاعِ الْحَارُّ لِمَنِ اصْطَلَى بِهِ وَ الدَّلِيلُ فِي الْمَهَالِكِ مَنْ فَارَقَهُ فَهَالِكٌ الْإِمَامُ السَّحَابُ الْمَاطِرُ وَ الْغَيْثُ الْهَاطِلُ وَ الشَّمْسُ الْمُضِيئَةُ وَ السَّمَاءُ الظَّلِيلَةُ وَ الْأَرْضُ الْبَسِيطَةُ وَ الْعَيْنُ الْغَزِيرَةُ وَ الْغَدِيرُ وَ الرَّوْضَةُ الْإِمَامُ الْأَنِيسُ الرَّفِيقُ وَ الْوَالِدُ الشَّفِيقُ وَ الْأَخُ الشَّقِيقُ وَ الْأُمُّ الْبَرَّةُ بِالْوَلَدِ الصَّغِيرِ وَ مَفْزَعُ الْعِبَادِ فِي الدَّاهِيَةِ النَّآدِ الْإِمَامُ أَمِينُ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ وَ حُجَّتُهُ عَلَى عِبَادِهِ وَ خَلِيفَتُهُ فِي بِلَادِهِ وَ الدَّاعِي إِلَى اللَّهِ وَ الذَّابُّ عَنْ حُرَمِ اللَّهِ الْإِمَامُ الْمُطَهَّرُ مِنَ الذُّنُوبِ وَ الْمُبَرَّأُ عَنِ الْعُيُوبِ الْمَخْصُوصُ بِالْعِلْمِ الْمَوْسُومُ بِالْحِلْمِ نِظَامُ الدِّينِ وَ عِزُّ الْمُسْلِمِينَ وَ غَيْظُ الْمُنَافِقِينَ وَ بَوَارُ الْكَافِرِينَ. الْإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ لَا يُدَانِيهِ أَحَدٌ وَ لَا يُعَادِلُهُ عَالِمٌ وَ لَا يُوجَدُ مِنْهُ بَدَلٌ وَ لَا لَهُ مِثْلٌ وَ لَا نَظِيرٌ مَخْصُوصٌ بِالْفَضْلِ كُلِّهِ مِنْ غَيْرِ طَلَبٍ مِنْهُ لَهُ وَ لَا اكْتِسَابٍ بَلِ اخْتِصَاصٌ مِنَ الْمُفْضِلِ الْوَهَّابِ فَمَنْ ذَا الَّذِي يَبْلُغُ مَعْرِفَةَ الْإِمَامِ أَوْ يُمْكِنُهُ اخْتِيَارُ الْإِمَامِ … (الكافي ج : ۱ ص : ۲۰۱) نیز ر.ک: اصول کافی، انتشارات علمیه اسلامیة، ترجمه و شرح از سید جواد مصطفوی، ج ۱، ص ۲۸۴ – ۲۹۰.
[۲۱]. همان، ج ۱، ص ۲۲۴.
[۲۲]. أشعر قلبك التقوى تنل العلم. (شهيد ثانى، شيخ زين الدين، منيةالمريد، چاپ اول، قم، دفتر تبليغات اسلامى حوزه عمليه قم، ۱۴۰۹ ه.ق، ص ۱۴۰).
[۲۳]. بقره / ۲۸۲.
[۲۴]. برای کسب اطلاع بیشتر از نحوهٔ تأثیر رفتار و اخلاق بر معرفت، میتوانید به کتاب «معرفت خدا در پرتو اخلاق و رفتار» تألیف نگارنده مراجعه فرمایید.
[۲۵] . مجلسی، محمد باقر، پیشین، ج ۵۲، ص ۱۴۰.
[۲۶]. آنچه از بعضی روایات بر میآید این است که، در عین حال که علامتهای ظهور به دو دسته علامات حتمی و غیر حتمی تقسیم شده، اما حتمی بودن یک دسته از روایاتِ علائم ظهور، به معنی آین نیست که آن علائم تغییر پذیر و بدا پذیر نیستند. بلکه از برخی از روایات بر میآید که حتی علائم حتمی ظهور هم بدائی هستند و ممکن است که دگرگون شوند. چنانکه: راوی میگوید: «خدمت امام جواد (ع) رسیدم و سخن از سفیانی و روایتی که در بارهٔ او نقل شده که امر او حتمی است، به میان آمد. عرض کردم: آیا خدا در علائم محتوم هم بدا دارد؟ فرمود: آری! …». كُنَّا عِنْدَ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الرِّضَا ع فَجَرَى ذِكْرُ السُّفْيَانِيِّ وَ مَا جَاءَ فِي الرِّوَايَةِ مِنْ أَنَّ أَمْرَهُ مِنَ الْمَحْتُومِ فَقُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع هَلْ يَبْدُو لِلَّهِ فِي الْمَحْتُومِ قَالَ نَعَمْ قُلْنَا لَهُ فَنَخَافُ أَنْ يَبْدُوَ لِلَّهِ فِي الْقَائِمِ. قَالَ: الْقَائِمُ مِنَ الْمِيعَاد و الله لا يخلف الميعاد. (بحارالأنوار، ج۵۲، ص۲۵۰. نیز ر.ک: الغيبة للنعماني، ص ۳۰۲، و اثبات الهدی، ج ۷، ص ۸۷ حدیث ۵۳۱ و ص ۴۳۲ حدیث ۱۲۳).