یکی از مهمّترین فواید دین معنابخشی به زندگی میباشد، زیرا زمانی زندگی برای انسان معنا مییابد، كه بداند هدف و معنای آن چیست و برای چه آفریده شده است، این مسئله برای بشر، جز به کمک دین حلّ نخواهد شد.
قرآن کریم در این زمینه میفرماید:
«کسانی که ایمان به آخرت ندارند، اعمالشان را برای آنان زینت میدهیم، بهطوری که سرگردان میشوند».[۱]
به طور قطع، اعتقاد و ایمان به باورهای دینی، پیآمدهای جامعهساز و معنابخشی را به ارمغان میآورد و برای حلّ همۀ مشکلات زیستی، فردی، اجتماعی و جهانی، زندگی بشر را هدفمند میسازد. دین، به عنوان یک مجموعۀ منسجم و نظاممند است، که از خدا آغاز میشود و با حیات پس از مرگ تداوم پیدا میکند و در نهایت، به رستاخیز منتهی میشود. معرفت و باورمندی به این جهتگیری خاصّ در زندگی فرد، باعث معنادار شدن زندگی میشود و هدف روشن و مشخّصی را پیشِ پای او قرار میدهد.
در این نگاه، دین و تمسّک به آموزههای آن و مدد جستن از وحی الهی تنها نسخهی نجاتبخش بشر برای برونرفت از ورطهی اضطراب و افسردگی و باریافتن به ساحل امن و امید و آرامش محسوب میشود. مقصود از زندگی معنادار، زندگیای است كه در آن هدف واقعی از زندگی معلوم باشد و همۀ اعمال و رفتار، در راستای آن هدف قرار گرفته باشد.
دين اسلام درک عميقی از جهان و انسان ارائه میدهد و انسان را خليفه خداوند بر روی زمين میداند. باور به اين امر، لحظه لحظه، حیات آدمی را معنادار میکند. از منظر دینی، زندگی هنگامی معنای واقعی خود را مییابد كه خدا در رأس امور قرار گیرد. انسانها از طريق عبادت و اطاعت خداوند زندگی خود را معنادار میسازند.
طرّاحی قوانین درخشان دین اسلام از جانب خدای مهربان به گونهای صورت گرفته، که عمل به آنها جوامع انسانی را از عاطل و باطلی میرهاند و به زندگی آن ها روح و معنی میبخشد. در اثر پایبندی و عمل به مقرّرات این دین آسمانی، علاوه بر حفظ بهداشت و سلامت جسم، بهداشت روان بشر هم تضمین میشود و آرامش مییابد.
بیدینی و بیقانونی، نه تنها در حیات جامعه خلل ایجاد میکند، بلکه حیات فردی مردم را هم دچار بی نظمی و اختلال مینماید و انسان را به سرگردانی در دنیا و هیچی و پوچی مبتلا میسازد. کسی که در دنیا دچار سرگردانی شود، به وحشت و هراس میافتد و دلیلی برای زیستن خود نمیبیند و با احساس بیمعنایی در زندگی، وجود خود را بی ثمر میبابد و گاهی اقدام به خودکشی میکند.
از سویی دیگر، دنیا و مادّیّات دنیا، در هر سطحی که باشد، نمیتواند پاسخگوی خواستهای وسیع انسان و نیازهای گستردۀ روح او باشد. لذّتهای دنیوی، در هر درجه و با همۀ تنوّعی که دارند، در حدّی نیستند که بتوانند هدف غایی بشر واقع شوند و بودن او را تفسیر کنند و عطش شدیدش را برطرف نمایند. دنیا با همۀ وسعتش، اگر هدف شود، پاسخگوی نیاز روح فرزند آدم نیست. حتّی اگر انسان، به بالاترین مدارج مادّی و امکانات دنیوی دست یابد، تازه پایان این دستیابی و بهرهمندی، سکون و بیحرکتی و احساس توقّف و پوچی است.
میگویند: «روزی یکی از دانشمندان از اسکندر پرسید: هدف شما در زندگی چیست؟ اسکندر گفت: میخواهم روم را فتح کنم! پرسید: خوب بعد؟ گفت: بعد میخواهم سرزمینهای اطراف را فتح کنم! پرسید: خوب بعد؟ گفت: بعد میخواهم دنیا را فتح کنم! پرسید: خوب، بعد؟ اسکندر گفت: بعد میخواهم روی صندلیام بنشینم و با خیال راحت استراحت کنم! گفت: خوب چرا الآن، قبل از اینهمه خونریزی این کار را نمیکنی؟!».
باید ببینیم چه چیزی موجب حرکت و تعالی مستمرّ بشر میشود و او باید چه هدفی را برگزیند که مناسب حالش باشد. آدمی اگر در دوران حیات زمینی خود، دارای یک هدف والا و برتر نباشد، هیچ میل و انگیزهای برای تلاش و حرکت احساس نمیکند. لذا هدفداری در زندگی بسیار اهمّیّت دارد.
کلام خدا این است که: شما عبث و بیهوده آفریده نشدهاید و زندگی شما با هدفداری، معنادار میشود. آنجا که میفرماید:
«آیا پنداشتهاید که شما را بیهوده آفریدهایم و به سوی ما باز نمیگردید؟!».[۲]
برای آدمیان، هدفها متفاوت است، هر کس، با توجّه به زمینههای خاصّ مادّی و غیر مادّی خود، هدفی را دنبال میکند. پس باید هدف آن قدر بزرگ و مطمئنّ باشد که همگان خود را با آن هماهنگ نمایند و سرمایههایشان تلف نشود و به هدر نرود.
دینِ معناآفرینِ پیامبر خاتم (ص)، این هدف بزرگ و متعالی را تعیین نموده و اگر بشریّت بخواهد به رستگاری و سعادت واقعی دست یابد و زندگی خویش را معنادار سازد، هیچ گریز و گزیری از انتخاب آن ندارد.
آن هدف غایی، که اسلام برای ما ترسیم نموده وسعادت راستین آدمی در گرو آن قلمداد شده، چیزی جز عبادت خدا نیست. این، حقیقتی است که خداوند بعثت همۀ انبیا را برای آن قرار داده[۳] و هدف خلقت جنّ و انس میباشد[۴].
چه زیبا فرمود، امیر سخن علی ﴿عليه السّلام﴾ که:
«ضَاعَ مَنْ كَانَ لَهُ مَقْصَدٌ غَيْرُ اللَّهِ».[۵]
«هر كس هدفي جز خدا داشته باشد، تباه شده است».
این است آن هدف بزرگی که سرشارترین لذّتها و عزّتها را برای انسان به ارمغان آورده، روح و جان او را نشاط میبخشد. ثمرۀ طیِّ این طریقِ با طراوت، سعادت جاودانی و رضوان الهی است، که اکبرِ سرمایهها و اعظمِ نعمتهاست. (وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ)[۶].
جاذبه و اشتیاق لقای الهی، که با عبادت و عمل صالح به دست میآید[۷]، موجب حیات و بالندگی است. اعمال عبادی، چه نظری و چه عملی (جوانحی و جوارحی)، همگی، تلاشها و فعّالیّتهایی هستند، که نشانۀ تحرک و زنده بودن انسان میباشند.
واژۀ «حیاة» از مادّۀ «حیّ» و به معنی: حرکت و جنبش است، زیرا با حرکت، زنده بودن و حیات واقعی آشکار میگردد. چیزی که مرده است و حیات ندارد، حرکت و جنبشی هم ندارد و ساکن است.
بندگی و عمل صالح ایمانی، عالیترین نشانۀ زنده بودنِ روح و معنادار شدن زندگی است. عبادت، معیار حرکت و حیات است، بدون عبادت خدا و بدون دینداری واقعی ، هیچگونه علائم حیاتی در روح آدمی مشاهده نمیشود و او مردهای بیش نیست، گرچه جسمش متحرّک باشد.
مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ.[۸]
«هر كس از مرد يا زن، كار شايسته كند و مؤمن باشد، قطعاً او را با زندگى پاكيزهاى، حياتِ حقيقى بخشيم و مسلّماً به آنان بهتر از آنچه انجام میدادند پاداش خواهيم داد».
آنچه به آدمی شخصیّت میدهد، هویّت واقعیش را شکل داده و معنا میکند و او را از پوچی در این حیات کوتاه دنیا رهائی میبخشد، چراییِ زیستن و چگونه زیستنِ او را پاسخ میدهد، عقیدهمندی و کرنش در مقابل خداوندی است که به حالِ همۀ بندگان آگاه است.
معرفت به یک منبع غیبی که ناظر بر اعمال و رفتار بندگان است، خوب و بد آنها را میبیند و امتیاز میدهد از کردار بدشان ناخشنود گشته و کیفر میدهد، از اعمال نیکشان خشنود گشته و پاداش میدهد، این خود بهترین توجیه برای زنده ماندن و معنا یافتن است.
اگر انسان، همۀ داراییها و امکانات خود را هر چند بیشمار، با هم جمع بزند و آنگاه خدا را از آنکمکند چهبرایش میماند؟! و اگر هیچندارد، ولیخدا را دارد، او چهچیزکم دارد؟!
این سخن زیبای امام حسین ﴿عليه السّلام﴾ در دعای عرفه است که میفرماید:
«اِلهی ماذا وَجَدَ مَنْ فَقَدَکَ، وَ مَا الَّذی فَقَدَ مَنْ وَجَدَکَ».[۹]
«خدایا چه دارد آنکه تو را ندارد ، و چه ندارد آنکه تو را دارد!»
زندگی پر زرقوبرق و مال و ثروت و مادّیّات، ارزش آنرا ندارد که انسان بدان دل خوش کند، و هستی و بودن خود را با آنها توجیه نماید. چهگونه میتوان به این دنیایی که همهاش اعتباری و مجازی است و به یکدم از دست میرود، دل بست و از خدای خالق هستی غفلت ورزید؟!
ارزش انسان بالاتر از این است که دنیا و نعمتهای زودگذرش بتواند بهای وجود او باشد. چنانکه رهبر بزرگ عدالت و انسانیّت، علی (علیه السلام) در یک کلام دل نشین میفرماید:
أَلَا حُرٌّ يَدَعُ هَذِهِ اللُّمَاظَةَ لِأَهْلِهَا إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا».[۱۰]
«آیا آزاد مردی یافت میشود، که این لقمۀ تهمانده را برای اهلش رها کند؟! بهدرستی که برای جانهای شما بهایی جز بهشت نیست؛ پس آن را جز به بهشت نفروشید».
بندگی خدای قادر و ارتباط با منبع لایزال غیبالغیوب، با آن همه صفات جمال و جلال، شور و شوق زندگی را در آدمی شعلهور میسازد و او از اینکه چنین خالقی را میپرستد و به او تکیّه دارد، به خویش میبالد و نشاط میگیرد.
درجۀ نشاطبخشیِ این معرفت شورآفرین، چنان است که همۀ نعمتهای دنیوی در برابر آن کوچک است؛ در نتیجه، وقتی غیر خدا در نظر انسان کوچک شد و هدف قرار نگرفت، خود را فدای دنیای فانی نمیکند، زیرا دلبستگی پایدار به زخارف پست و خوار کنندۀ زمینی، حیات انسانی را از معنا تهی میکند و زندگی را لغو میسازد.
بنابراین، در دیانت شریف و نورانی اسلام، در مرحلهی اوّل، عالیترین هدف که توحید و بندگی خدا است معیّن شده و در مرحلهی دوم، سازوکارهای لازم برای نیل به این هدف والا، با وضع دستورالعملهای لازم تدوین و در قالب امر و نهی الهی در اختیار بشر قرار گرفته است و آنگاه در مرحلهی سوم، نمونههای عملی ارائه گردیده و الگوهای راستینی چون: پیامبر (ص) و امامان معصوم (ع) را برای هدایت و نظارت بر خلق تعیین نموده است.
بدینسان، آدمیان با دلدادن به فرمانهای اسلام و تعهّد در برابر تعالیم حیاتبخش آن، میتوانند به اوج کمال و سعادت پرکشند و ازاین طریق، زیستن خویش را معنا دهند؛ تا خود چه را برگزینند: عزّت را یا ذلّت را، کفر را یا شکر را! (إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً)[۱۱].
امّا همگان بدانند که:
مَنْ كانَ يُريدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَميعاً إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ وَ الَّذينَ يَمْكُرُونَ السَّيِّئاتِ لَهُمْ عَذابٌ شَديدٌ وَ مَكْرُ أُولئِكَ هُوَ يَبُورُ.[۱۲]
«هر كس سربلندى مىخواهد، سربلندى همه از آنِ خداست. سخنان پاكيزه به سوى او بالا مىرود و كار شايسته، به آن رفعت مىبخشد. و كسانى كه با حيله و مكر كارهاى بد مىكنند، عذابى سخت خواهند داشت، و نيرنگشان تباه مىگردد».
………………………………….. کتاب مهندسی اسلام ج ۲ تآلیف مهندس حنیف نیا
[۱] . إِنَّ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ زَيَّنَّا لَهُمْ أَعْمالَهُمْ فَهُمْ يَعْمَهُونَ (نمل، آیه ۴).
[۲] . أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُونَ (مومنون / ۱۱۵).
[۳] . نحل / ۳۶.
[۴] . الذاریات / ۵۶.
[۵] . آمدی، غرر الحکم، ص ۴۲۶.
[۶] . توبه / ۷۲.
[۷] . ﴿فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً﴾ كهف/۱۱۰.
[۸] . النحل / ۹۷.
[۹] . مجلسی، بحارالانوار، ج۹۵، ص ۲۲۶.
[۱۰] . سیّد رضی، پیشین، ص۵۵۶.
[۱۱] . الانسان / ۳ .
[۱۲] . فاطر / ۱۰.