راز مانایی و حیات انقلاب اسلامی
علي (ع): ما مِن حَرَكةٍ الّا وأنتَ مُحتاجٌ فيها الي مَعرفَةٍ[۱]
برای هر حركتی، به شناخت و آگاهی نياز است.
هر حرکت و قیامی محورها و ریشه هایی دارد، که از اهمیت ساختاری و ویژه ای برخوردار است. این محورها، راز بقا و دوام حرکت هاست و شناخت و توجه به آنها، رمز مانایی و دوام هر نهضت و قیامی میباشد.
امّا، هنگامی که از ریشه های بقای انقلاب اسلامی سخن میرانیم، نباید آن را خارج از اسلام، بلکه باید در داخل آن جستجو نماییم. یعنی: چون این انقلاب، پسوند اسلام و رنگ دینی دارد و میخواهد اسلامی باشد، باید ببینیم خود اسلام چه محور یا محورهایی را به عنوان رمز این حرکت مطرح میسازد. آنگاه، آن محورها شناسایی و بر تقویت و عملیاتی کردن آنها، برای دوام و بقای انقلاب بهره گیری شود. عدم توجه به این مهم، سرمایه های جامعه را هدر میدهد و اهداف انقلاب را به نتیجه نمی رساند.
با اندک توجه، به این نتیجه نائل می شویم که در اسلام، هر حرکتی که رنگ و بوی فرهنگی و اخلاقی نداشته باشد، پایدار و مانا نخواهد بود، یا اگر مدتی دوام یابد، برای جامعه ثمری به بار نخواهد آورد. توسعه و رشد در همۀ زمينه های اقتصادی، سياسی، نظامی، اجتماعی و تعالی و پیشرفت یک ملّت، منوط به فرهنگ و اندیشۀ اخلاقی آن ملت است، که باید بر آن پافشاری نمود.
امروز هم، انقلاب اسلامی، به عنوان یک حرکت عظیم، از این قائده مستثنی نبوده، ، اگر بخواهد نقش تاریخ ساز و مثبتی را برای حال و آینده برجای گذارد و حیات مانا و پویا داشته باشد، باید پایه های فرهنگ و اخلاق را در همۀ زمینه های فردی و اجتماعی نهادینه سازد و توسعۀ آن را سرلوحۀ برنامه ریزی ها قرار دهد.
آری، اگر بخواهیم انقلاب اسلامی ماندگار و پایا بماند و اهداف بلند آن محقق گردد، باید رمز آن را در گزاره های فرهنگی ـ فکری و اخلاقی آن جستجو نمود. اصلاح و انطباق فرهنگ و اخلاقِ آحاد مردم بر مبانی مکتب اسلام، باید سرلوحۀ کار دلسوزان انقلاب باشد، که هر چه پایه های فرهنگی و مهرورزی در جامعه محکمتر شود، راه مقصود هموارتر خواهد بود.
دو راه دستیابی
برای رسیدن به رمز مانایی و بقای انقلاب اسلامی، به دور از هر گونه إعمال سلیقه و پیش داوری قبلی و نظریه پردازی شخصی و برون دینی، دو راه در پیش روی داریم:
۱ـ بررسی محتوای تعالیم اسلام. ۲ـ پیروی از الگوی عملی معصومین
پس از کنکاش در محتوای دین مبین اسلام و دقت در سیرۀ عملی پیشوایان معصوم، یعنی: پیغمبر و امامان معصوم علیهم السلام، به این نتیجه اساسی و سرنوشت ساز دست می یابیم که، تمامی آموزه ها و دستورات دین خدا رنگ و صبغۀ اخلاقی و فرهنگی دارد و الگوی عملی پیشوایان معصوم، مدلِ مدارا، رأفت، رحمت، محبت، معنویت، عقلانیت و فرهنگ و اخلاق را، برای ادارۀ بشر نشان میدهد. متون دینی و سیره معصومین پاک، سرشار از رأفت و رحمت و مهربانی رسول اکرم (ص) و امامان است، که فقط با ذکر بخشی از آنها، مثنوی هفتاد من کاغذ میشود.
در این مجال، برای تبیین بهتر این مطلب، خیلی گذرا و کوتاه، محتوای اسلام و شیوۀ عملی رهبران معصوم آن را در این رابطه، مورد واکاوی قرار می دهیم. به این امید که مسلمین جهان، به رمز ماندگاری انقلاب اسلامی توجه کنند و بر اجرای آن اصرار ورزند، تا بتوانند با نهادینه کردن آن، به مدینۀ فاضلۀ جهانیِ موعود دست یابند.
۱ـ محتوای تعالیم اسلام
اسلام دین مهر و رحمت
به جرأت میتوان گفت: تمامی تعالیم و دستورات دین ما رنگ وبوی اخلاقی دارد. عظمت پیامبر و رمز پیشرفت او در پرتو تعالیم نرم اخلاقی دین او بوده است. به گونهای که خدای مهربان، پیامبر رحمتش را به وصف زیبای «خُلقِ عظیم» مورد ستایش ویژهای قرار داده و فرموده: وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظيمٍ.[۲]
قرآن، راز موفقیت پیامبر رحمت را دارا بودنِ قلبی مهربان دانسته، به او دستور میدهد با مردمان به غلظت رفتار نکند و آنها را مورد عفو خویش قرار دهد.
فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ.[۳]
پس، به خاطر رحمت خدا بود که تو با مردم نرمی و ملایمت به کار بردی؛ که اگر خشن و سخت دل بودی، از اطرافت پراکنده میشدند. باز هم آنان را عفو کن.
این پیام سرنوشت ساز، برای همۀ دست اندرکاران و مدیران فکری و اجرائیِ جوامع اسلامی باید سرمشق قرار گیرد و باید بکوشند، تا در همۀ زمینه های اجرای دستورات اسلام، رأفت و رحمت و ملایمت داشته باشند و از درشتی و عملِ توأم با غیض و خشونت، به شدت بپرهیزند.
در قرآن شیوۀ عمل بندگان راستین خدا اینگونه ترسیم شده است، فراوان بخوانیم و آن را آُلگوی زندگی انقلابی خویش سازیم:
وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً.[۴]
بندگان خدای رحمان آنهایند که در زمین به نرمی راه می روند (شیوه عمل و رفتارشان نرم است) و هنگامی که مورد خطاب (زشت) جاهلان قرار میگیرند، سلام میدهند.
وَ الَّذينَ لا يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً.[۵]
کسانی که به زور و گناه حاضر نمیشوند و هر گاه به لغو و بیهوده برخورد میکنند، با کرامت از آن میگذرند.
نیز، نحوۀ عمل، در برابر آنها که سخن هدایتبخش پیامبر را گوش نمیکنند و بی بصیرتی نشان میدهند، چنین تصویر شده است:
خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلينَ.[۶]
عفو پیشه کن و به عُرف و نیکی امر نما و از جاهلان روی گردان.
بی جهت نیست که هادیان و مهتدیان راستین، هر چه بیشتر، بر اخلاق و مهر ورزی تأکید می کرده اند. تا جایی که رسول گرامی اسلام هدف بزرگ رسالت خویش را «تتمیم مکارم اخلاق» دانسته است (إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ الْأَخْلَاقِ)[۷]. بر این اساس، آن رسول رحمت، پیروان خویش را اینگونه مورد خطاب قرار داده است:
«عَلَيْكُمْ بِمَكَارِمِ الْأَخْلَاقِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بَعَثَنِي بِهَا».[۸]
«بر شما باد به مکارم اخلاق، زیرا خداوند من را برآن مبعوث نمود».
این، از آن حکایت دارد که قرآن، به عنوان بنیادی ترین منبع کمال، دارای روح و آهنگ اخلاقی بوده، رسالت اصلی آن تبیین و تحکیم اصول آن میباشد. همچنان که، پیشوای بزرگ مکتب اسلام، هدف رسالت خویش را “مکارم اخلاق” دانسته است[۹]، با عنایت به همین کلام نبوی در مییابیم که اخلاق، در تمامی عبادات ریشه دارد و در همۀ جهات نمود می یابد. آنجا که آدمی در خلوت خود با خالق خویش به راز و نیاز میپردازد، اخلاقِ مناجات، زبان او را به دعا میگشاید و آنجا که با خلق خدا معاشرت میکند، نیز، همین اخلاق در لباس نیکویی او را به کار نیک دعوت می نماید.
در بیان امامان معصوم علیهم السلام، خوش رفتاری و نیک خُلقی، معیار عقل و ایمان معرفی شده و در دو حدیث مجزّا میخوانیم:
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع أَكْمَلُ النَّاسِ عَقْلًا أَحْسَنُهُمْ خُلُقاً[۱۰].
کاملترین انسانها از نظر عقل خوش خلقترین آنهاست.
عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِنَّ أَكْمَلَ الْمُؤْمِنِينَ إِيمَاناً أَحْسَنُهُمْ خُلُقاً.[۱۱]
کاملترین انسانها از نظر ایمان خوش خلقترین آنهاست.
در گزارشی از امام صادق (علیه السلام) خطاب به شاگرد خویش هشام، چنین آمده است:
يَا هِشَامُ الْغَضَبُ مِفْتَاحُ الشَّرِّ وَ أَكْمَلُ الْمُؤْمِنِينَ إِيمَاناً أَحْسَنُهُمْ خُلُقاً وَ إِنْ خَالَطْتَ النَّاسَ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ لَا تُخَالِطَ أَحَداً مِنْهُمْ إِلَّا مَنْ كَانَتْ يَدُكَ عَلَيْهِ الْعُلْيَا فَافْعَلْ يَا هِشَامُ عَلَيْكَ بِالرِّفْقِ فَإِنَّ الرِّفْقَ يُمْنٌ وَ الْخُرْقَ شُؤْمٌ إِنَّ الرِّفْقَ وَ الْبِرَّ وَ حُسْنَ الْخُلُقِ يَعْمُرُ الدِّيَارَ وَ يَزِيدُ فِي الرِّزْقِ يَا هِشَامُ قَوْلُ اللَّهِ هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلَّا الْإِحْسانُ[۱۲] جَرَتْ فِي الْمُؤْمِنِ وَ الْكَافِرِ وَ الْبَرِّ وَ الْفَاجِر.[۱۳]
ای هشام! بدان که خشم، کلید بدیها است و کاملترین افرادِ مؤمن، خوش خلقترین آنهاست. در معاشرت با مردم، تا میتوانی دست مهربانی بر سرشان داشته باش. بر تو باد به رفق و همدمی با مردم، که رفاقت و نرمی میمون و درشتی شوم است. همانا، رفق و نیکی و حسن خلق، سرزمینها را آباد و روزی را افزایش میدهد. ای هشام! قول خدا که فرمود: «آیا پاداش احسان، جز احسان است» (بدون استثنا)، در مورد مؤمن و کافر و نیکوکار و بدکار جاری است.
و آنگاه که امام صادق (علیه السّلام) حدّ حسن خلق را ذکر میکنند، بر جنبههای عینی آن چنین تأکید میفرمایند.
«عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السّلام): قَالَ: قُلْتُ لَهُ مَا حَدُّ حُسْنِ الْخُلُقِ؟ قَالَ: تُلِينُ جَنَاحَكَ وَ تُطِيبُ كَلَامَكَ وَ تَلْقَى أَخَاكَ بِبِشْرٍ حَسَنٍ».[۱۴]
«از امام صادق (علیه السّلام) پرسیدم: حدّ حسن خلق چیست؟ فرمود: بالهایت را (برای مردم) بگشای و کلامت را پاکیزه گردان و با برادرت به خوشرویی برخورد کن».
سبقت رحمت بر غضب
اسلام دو چهره دارد: چهرۀ مهر و چهرۀ قهر. چهرۀ مهر اسلام بر چهرۀ قهر آن غالب است. آیات قرآنی، بیش از آن که آهنگ قهر داشته باشند، آهنگ مهر دارند. آیات مهر و امید، بسیار فراوانتر از آیات قهر و بیم آن است. خدای متعال بیش از آن که غضب داشته باشد، رحمت دارد. (یا مَن سَبَقت رَحمَتُهُ غَضَبُه). در قرآن، صفات مهر خداوند بر صفات قهر او برتری چشمگیری دارد. اسلام دین کینه نیست، دین عفو رحمت است.
می بینیم، وقتی قرآن اسامی و اوصاف الهی را بیان میکند، خدایی را به ما معرفی می نماید که رحیم و مهربان است. در یک تقسیم بندی، اسماء و صفات الهی تقسیم میشود به جمال و جلال.
صفات جمال، صفات «رحمت» خداوند هستند و با شنیدن آنها، هرکس، به شوق میآید و در او شور و امید ایجاد میگردد. مثل: رحیم، غفور، ذوالفضل، وهاب، رئوف، انیس، شفیق، رفیق، ستار العیوب، قابل التَّوب و . . .
صفات جلال، صفات «غضب» خدایند، که به آن، در وی ترس و دل واپسی ایجاد میشود و از خدا میهراسد. مثل: شدید العقاب، ذواانتقام، اشدّ بأساء، جبّار، ذو عقاب الیم، سریع العقاب، عزیز و . . .
با کمی دقت در اسماء و صفات الهی و شمارش آنها در قرآن، معلوم میگردد که صفات جمال (رحمت)، بمراتب از صفات جلال (غضب) بیشتر بکار رفته است. مثلاً: رحیم ۱۴۴ بار، غفور ۹۰ بار، رحمن ۴۲ بار، توّاب ۱۱ بار، رئوف ۹ بار و . . . درصورتیکه صفاتی که حاکی از شدت و کیفر است ـ یعنی صفات جلال ـ بسیار کمتر آمده. مثلاً: شدید العقاب ۱۴ بار، ذوانتقام ۳ بار، اشدّ بأساء و اشدّ تنکیلا، ذو عقاب الیم، سریع الحساب، شدید العذاب و منتقم، هر کدام فقط یکبار آمده. تا جایی که خدای مهربان، به پیامبرش میفرماید:
نَبئِّْ عِبَادِى أَنىِّ أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِيم.[۱۵]
ترجمه: به بندگانم خبر ده که من غفور و رحیم هستم.
این مطلب، به ما درس میدهد که بدانیم: جایی که خالق هستی، با آن جلال و شوکت بی منتها رحیم و غفور است، چرا ما در زندگی، صفت مهر و عفو را پیشه نسازیم؟ جایی که او رحیم و رئوف و عطوف است، ما چرا اینگونه نباشم؟ همانگونه که پیامبر گرامی (ص) فرمود: تَخَلَّقوُا بِاَخلاقِ اللهِ.
تحذیر از خشم، غضب و خشونت
رسول خدا (ص) از مردم میخواهد که رحمت و مهربانی را در درون خویش نهادینه سازند و بدین وسیله، جا را برای تندی تنگ کنند: «بدترین شما کسی است که زود خشم گیرد و دیر از خشم باز آید و بهترین شما کسی است که دیر خشم گیرد و زود از خشم باز آید». در پاسخ بهیکی از یاران که او را از عملی میپرسد که به بهشتش درآورد، میگوید: «خشم مگیر و بهشت برای تو».
در تشویق بهنرمخویی و سازگاری میفرماید: «آیا با شما باز نگویم از آنکس که دوزخ بر او حرام است؟ دوزخ بر هر فرد سازگار نرمخوی آسانگیرنده حرام است.»
تندی مکن که رشتۀ صد ساله دوستی در حال بگسلد چو شود تند آدمی
توسل به خشونت هرگز مقرون به صرفه نیست و غالباً شیوه افراد بیمنطق و ضعیف است، و باعث پراكندگی مردم میشود. قرآن خطاب به بزرگ رهبر جهانی انسانها، رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) میفرماید:
وَ لَو کُنتَ فَظَّاً غَلیظَ القَلبِ لَانفَضُّوا مِن حَولِکَ[۱۶]
“اگر تندخو و سنگدل میبودی، مردم از اطراف تو پراكنده میشدند.”
به حسن خلق توان كرد صید اهل نظر بـه دام و دانه نگیرند مرغ دانا را
زمین با همه وسعتش، با بدخلقی، برای زندگی تنگ میشود و هر جای تنگی، با اخلاق خوش وسیع میگردد.
انحطاط اخلاقی همیشه پیش آهنگ انقراض تمدنها است. بزرگی و عظمت یک کشور به گستردگی خاک آن نیست، بلکه به وسعتِ اخلاق و مهربانی اهالی آن است.
هر ملتی که اخلاق ندارد، پیشرفته نیست، گرچه به فضا رود و افلاک را بشکافد و ملتی که دارای خوی نیکوست ثروتمند است، گر چه امکانات مادی نداشته باشد. رمز ترقی ملتها را باید در الفت و محبت بین آنها جستجو کرد که نعمت بزرگی است و خدا آن را به خاصان خود میدهد:
وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً
به یاد آورید نعمت خدا را بر خودتان، هنگامی که باهم دشمن بودید و او بین قلوبتان الفت و همدلی داد و با نعمت الهی برادر شدید.
بسیاری از کسان را دیدهایم که با آب غرق شده و یا با آتش سوخته اند، ولی کسی را نمییابید که با محبت کردن بمیرد. پس حتی آب و آتش کشنده است، ولی مهربانی همیشه حیات میدهد.
هر شکست خوردهای با محبت و اخلاق، پیروز و هر پیروزی بی محبت و اخلاق، شکست خورده است. هر زشتی با مهر زیبا و هر زیبایی با قهر زشت میشود. «زگل بوی باشد، خلیدن ز خار».
بنه خوی بد بردباری گزین که از خلق نیکو چکد انگبین
بشر فطرتاً با ملاطفت و نرمی مأنوس و دمساز است، هر جا که آن را بیابد، خود را با آن هماهنگ می نماید و به آن خو می گیرد.
به همان میزان که نرمی و محبت در جان آدمی اثر مثبت می گذارد و موجب جذب او میشود، خشونت و پرخاش و ترشرویی، بر روح تأثیر سوء گذاشته، آن را خراش میدهد.
همیشه تدبیر بر شمشیر پیروز است. وفتی تدبیر مهر اینگونه کار آمد است، شمشیر قهر چرا؟ آنجا که با تدبیر نرم و ملاطفت و قول ملایم، هر ناسازگاری را میتوان سازگار و هر سوزی را ساز ساخت، چرا باید از شمشیر سخت و ویران ساز استفاده شود؟
شمشیر همواره زخمی میکند و نابود میکند. اما تدبیر زخمها را التیام میدهد و حیات می بخشد.
منطق دین ما این است که: از شقایق باید آموخت، اگر او را لگدمال کنی، باز هم او کفش هایت را خوشبو می کند.
باید لسان نرمی و مهربانی با مردم گشود. بیان زبر و خشن، هیچگاه جالب و جاذب دلها نیست. ممکن است حرکت غضب آلود موقتاً در جسم کسی اثر گذارد، ولی هرگز دل را تحت تأثیر قرار نمیدهد و آن را بدست نمی آورد.
دوای قلبها در محبت و رأفت است. غذای روح بشر ملایمت و مهر است و خشونت و عبوسی روح را جریحه دار می کند. سنخیت روح انسان خشم و ترش رویی نیست. اصلاً خشونت و پرخاش زشت است و روح آدمی از زشتی تنفر دارد.
سلاح دین ما
آری، سلاح رزم دین ما با دشمنان، صلاح شمشیر نیست، صلاح قلم، اندیشه و گفتگوی از روی مهر است. در منطق اسلام، ملاطفت و ملایمت کارساز است. قرآن دستور میدهد، حتی با دشمنترین کسان و فاسدترین انسانهای روی زمین، با نرمی و ملایمت برخورد و مقابله شود. آنجا که وقتی به موسای پیغمبر و برادرش هارون دستور میدهد که برای اصلاح فرعون، به سوی او بروند، نحوۀ مقابله و روریارویی با فرعون را چنین بیان میکند:
اذْهَبا إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى؛ فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشى.[۱۷]
برويد به سوى فرعون، چون او سر به طغيان بر آورده، اما به نرمى با وى سخن بگوئيد، شايد متذكّر شود و ايمان آورد، يا بترسد.
جايي كه با فرعون خون آشام، بايد به نرمي و ملايمت سخن گفت، مردم معمولي جاي خود دارد.
به نرمي تند خويان را ذليلِ خود توان كرد كند خاكستر آخر زيردست خويش اخگر را
اسلام دين زور و جبر نيست، كه لازم شود با مردم به خشونت رفتار كرد، بايد به زيبايي و نرمش، راه راست را به آنها رسانيد، تا در صورت قبول، با اختيار، حقيقت را بپذيرند. قرآن مي فرمايد: اكراه و اجباردردين نيست، زيرا راه رشد و سعادت و راه گناه و بدبختي آشكار شده است. (لاإكراهَ في الدّين، قَد تبَيَّنَ الرّشدُ منَ الغيّ)[۱۸].
آیا از این تعالیم درخشان آسمانی نمیآموزیم، که باید حتی با سرسخت تزین دشمنان، با رفق و نرمی رفتار کنیم. آیا این دستورات حیاتبخش و عزت آفرین برای مسلمانان نیست؟
پس، چرا بر حرکتهای انقلابی کشورهای اسلامی خشونت، دشنام، بدبینی، درشتی و قهر حاکم است؟ چرا این رمز ماندگار قیامهای اسلامی، سرلوحۀ دستور انقلابیون ما قرار نمیگیرد.
همواره نرم باش که شیر درنده را زیر قلاده توان برد با ملایمی
چرا راههای نرم و ملایم را که زیبایی های بیشتر و زیانهای کمتر دارد، به کار نمیگیریم و بیهوده دشمن تراشی میکنیم؟ آیا نباید مسلمین بیدار شوند و راه های خشونت و سخت را به کناری نهند و با رأفت و ملایمت اسلامی، در جامعه تغییر ایجاد کنند؟
نباید به دنبال عیبها و ضعفهای مردم رفت و آنها را سندسازی نمود و با آنها برخورد خشن کرد، تا چه رسد به اینکه دروغها و شایعات واهی را بهانه و چماق علیه مردم سازیم.
هیچ انسانی از عیب و نقص مبرا نیست، بنای دین ما اسلام، بر گذشت و بر این مبنا است، که حتی برای خطاها و عیبهای ظاهر شدۀ مردمان عذر بتراشیم و با عیب پوشی و رفتار مشفقانه، دیگران را اصلاح کنیم.
اگر میخواهیم حرکتهای اسلامی و انقلابی ثمر دهد، باید به این پیام عزت بخش اُسوۀ عدالت و انسانیت امیرالمؤمنین علیه السلام، گوش جان سپاریم که فرمود:
الْمُؤْمِنُ لَا يُعَيِّرُ أَخَاهُ وَ لَا يَخُونُهُ وَ لَا يَتَّهِمُهُ وَ لَا يَخْذُلُهُ وَ لَا يَتَبَرَّأُ مِنْهُ اقْبَلْ عُذْرَ أَخِيكَ فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ عُذْرٌ فَالْتَمِسْ لَهُ عُذْرا.[۱۹]
مؤمن، به برادرش عیب گیری و خیانت نمیکند و به او اتهام وارد نکرده، خوارش نمیسازد و از او بیزاری نمیجوید. عذر برادرت را بپذیر، پس اگر برایش عذری پیدا نشد، خودت برایش عذری پیدا کن.
حال باید نگریست، که آیا باید چون کاسۀ داغتر از آش بود و به اسم انقلابی بودن و دفاع از انقلاب اسلامی، دست به هر بداخلاقی و عیب گیری از دیگران زد و به همۀ دستورات کریمانه و رأفت آمیز دین خدا پشت پا زد و جامعه را دچار التهاب و سرگردانی و تشتت و تردید نمود؟! آیا چنین رفتاری خدمت است یا خیانت؟
آیا برخوردهای خشنِ مأیوسانه و منزوی سازانه، نیروهای خودی و غیر خودی را دلسرد نمیکند و سرمایه های ملت را تلف نمی سازد. آیا روشهای نامعقول بدبینی و رد کردن های نامهربانانه و سرد و غیر عادلانه، آرامش و امنیت جامعه را به هم نمیزند و منتقدان و ناراضیان را در اعتقاد خود محکمتر نمیکند؟!
رأفت و رحمت اسلام کجاست، آیا حیف نیست که با داشتن چنین دینی و اینچنین پیشوایانی، انقلاب اسلامی، از جانب خود ما غیر کارآمد و ضعیف جلوه کند؟ به کجا میرویم؟!.
شدت، نه خشونت
یادآوری این مطلب بایسته است که در زندگی انسان بهویژه پیشوایان و رهبران اجتماعی و سیاسی، گاه صلابت و قاطعیت نه تنها شایسته و نیک، که ضروری است؛ زیرا اگر صلابت در برخورد با بزهکاران، قانونشکنان و مجرمان نباشد، بزهکاران احساس امنیت میکنند و فضای عمومی جامعه دچار ترس، ناامنی و وحشت میشود.
اما باید دانست: که همین شدت عمل و قاطعیت در برابر فاسدان و یا حتی کافران هم، باید با نگاه مشفقانه و محبت و ملایمت باشد و از مرز مهربانی و عطوفت خارج نشود.
در اسلام، کیفر و عقوبت، حتّى قتال دفاعى، پيش از اتمام حجّت بر عدوّ نبوده و نيست. و «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ» كه از صفات مؤمنين است بعد از اتمام حجّت مىباشد، نه قبل از آن. برخورد با مخالفان و غیر همکیشان نیز، باید رنگ مهربانی و دلسوزی داشته باشد، نه اینکه از روی خشونت و بی رحمی و قساوت باشد.
در این صورت، برخورد با بدان هم باید چون رفتار طبیب دلسوزی باشد، که برای معالجۀ بیمار، تمامی راههای درمان را طی کرده، نتیجه نداده، ناچار و برای درمان او، با دقت و لطافت و مهربانی، دست به عمل جراحی میزند.
بسیاری از آیۀ قرآن که میفرماید:
مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُم.[۲۰]
محمد رسول الله (ص) و آنهایی که با اویند، بر کفار شدید و در بین خود مهرباناند.
از عبارت نورانیِ «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ»، جنبۀ جنگ و خشونت و برخورد خشن را برداشت می کنند و حال آنکه، کجای این فرمایش این را میرساند؟!
رفتار پیامبر عظیم الشأن اسلام، در عمل میرساند، که شدت عمل در این آیه، به معنی تندی و خشونت نیست.
چرا برخی، به مصداق «يَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْض»[۲۱] به عبارتِ «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ» متمسک میشوند و به صدها مورد، رحم و محبتِ سفارش شده در قرآن، توجهی نمیکنند؟! مگر قرآن نمیفرماید:
«وَ الْكاظِمِينَ الْغَيْظَ وَ الْعافِينَ عَنِ النَّاسِ»[۲۲]. «وَ إِذا ما غَضِبُوا هُمْ يَغْفِرُونَ»[۲۳]. «وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ»[۲۴]. «وَ لْيَعْفُوا وَ لْيَصْفَحُوا»[۲۵] . «وقولوا لنّاسِ حُسنا»[۲۶].
در آیهای دیگر خطاب به مؤمنان میفرماید:
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْواجِكُمْ وَ أَوْلادِكُمْ عَدُوًّا لَكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ.[۲۷]
ای کسانی که ایمان آوردهاید! همانا بعضی از همسران و فرزندان شما دشمن شمایند، پس از آنها بر حذر باشید. ولی اگر ها عفو و چشم پوشی کنید و بگذرید، خداوند هم بسیار بخشنده و مهربان است.
از طرفی دیگر، از نظر معنایی، «اشدّ» اسم تفضيل است، به معنی: قويتر. محكمتر، وَ قالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً.[۲۸] اشُدّ (بضم ش) جمع شدّ است، مثل اضرّ جمع ضرّ و شدّ، به معنى قوه است[۲۹].
بنابراین، نباید از واژۀ اشدّ، که به معنی قوت و قدرت است، بد زبانی و پرخاش و خشونت استنباط کرد.
تازه، با وجود اینکه اسلام دستور داده که مسلمین باید قوی باشند، اما، باز هم قدرتِ برهان و استدلال و اقناع طرف مقابل را، بر هر قدرت دیگری ترجیح میدهد. چنانکه مولای متقیان علی علیه السلام میفرماید:
قُوَّةُ سُلْطَانِ الْحُجَّةِ أَعْظَمُ مِنْ قُوَّةِ سُلْطَانِ الْقُدْرَةِ.[۳۰]
نیروی دلیل و برهان، بزرگتر و نافذتر از هر قدرت دیگری است.
اینجا، انسان های آزاده و عدالتخواه را به قضاوت و داوری دعوت میکنم و به مسلمین اهل درد یادآور میشوم، که شما را به عقیده و آرمان و انسانیتتان سوگند، آیا تعالیمی بهتر و آیینی متعالی تر از این دستورات تابناک و شیوه های متکی بر عقلانیت و عدالت سراغ دارید؟!
چرا با رفتار غیر اخلاقی و سخت، جامعه و خویش را از این همه لذتِ ناشی از مکتب نورانی اسلام محروم میکنیم و به جای گلهای محبت و گذشت، خار بی مهری و غضب در بوستان زندگیمان میکاریم؟!
اسلام دستور میدهد، حتی اگر بر دشمن خویش پیروز شدی، او را ببخش و بخشش او را شکر پیروزی بر او قرار بده.
قَالَ علي (ع): إِذَا قَدَرْتَ عَلَى عَدُوِّكَ فَاجْعَلِ الْعَفْوَ عَنْهُ شُكْراً لِلْقُدْرَةِ عَلَيْه.[۳۱]
علی (ع) فرمود: هنگامی که بر دشمنت چیره شدی، بخشش او را شکر پیروزی خویش بر او قرار بده.
۲ـ الگوی عملی معصومین
الگوی رحمت و مهر
خداوند متعال در قرآن کریم، مهربانی و رحمت را بهعنوان بارزترین صفت رسول خویش معرفی میکند و میگوید:
وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَه لِلْعَالَمِینَ[۳۲]
ما تو را نفرستادیم، مگر اینکه رحمتی باشی برای همه جهانیان.»
از پیامبر(ص) روایت شده است که آن حضرت فرمود:
أَمَرَنِي رَبِّي بِمُدَارَاةِ النَّاسِ كَمَا أَمَرَنِي بِأَدَاءِ الْفَرَائِضِ.[۳۳]
پروردگارم مرا بهمدارا و نرمی با مردم فرمان داده است، همچنان که بهانجام واجبات، امر فرموده است.»
وقتی پیامبر (ص) در مکه دعوت خویش را علنی کرد، قریش از هیچگونه آزار و شکنجه، افترا و اهانت نسبت بهاو دریغ نورزید. مشرکان، او را فردی دروغگو، جادوگر و دیوانه معرفی کردند و حال آنکه، واکنش پیامبر (ص) در برابر اینهمه آزار و اذیت، اینگونه بود: «اللهم اغفر لقومی بانهم لایعلمون؛ بار خدایا، قوم مرا مورد رحمت و مغفرت خویش قرار ده؛ زیرا آنان حقیقت را نمیدانند»!
رفتار کریمانه پیامبر (ص) در روز فتح مکه، در تاریخ بشریت بینظیر است. آنروز که پس از سالها دوری و آوارگی از وطن و با خاطرههای تلخ، از تهمت و دشنام، تا جادوگر و ساحر خواندن و دیوانه پنداشتن پیامبر (صلی الله علیه و آله) گرفته، تا وارد آوردن عذاب ها و سختی های فراوان، چون، محاصره اقتصادی در شعب ابوطالب عذاب و شكنجه یارانش و سرانجام تهدید به مرگ و تبعید و آواره كردن آن بزرگوار اینها، هر كدام كافی بود كه پیغمبر (صلی الله علیه و آله) هنگام تسلط بر آنها، آن را بهانه انتقامگیری و گوشمالی كفّار و مشركین مكه قرار دهد. اما پیامبر (ص) نه تنها چنین نکرد، بلکه فرمان عفو عمومی صادر کرد و از تقصیر همگان گذشت.
در سال هشتم هجری هنگام فتح مکه توسط پیامبر (صلی الله علیه و آله) ومسلمین ، سردمداران مكه و دیگران گمان میكردند پیامبر (صلی الله علیه و آله) و یارانش، ازآنها انتقام سختی خواهند گرفت.
مهاجرین هم به یاد اموال مصادره شده، و بستگان به زنجیر كشیده شده خود افتادند و آزار و عذاب شدید و شكنجههای مشركین مكه در مدت ۱۳ سال را به یاد آوردند، ناگهان عدهای از آنها سرخوش از این پیروزی، فریاد زدند:
اَلیَومَ یَومُ المَلحَمَة. یعنی: امـروز، روز انـتـقـام اسـت.
پیامبر(صلی الله علیه و آله) به محض اینكه این خبر را شنید علی(علیه السلام) را با گروهی به میان آنها فرستاد كه شعارهایشان را عوض كنند و بگویند:
اَلیَومُ یَومُ المَرحَمَة. یعنی: امروز، روز لطف و مرحمت است.
این عفو و گذشت، عظمت اندیشه، عطوفت و نسیم ملایم مهربانی، جانهای مکیان را نوازش داد و دلهای آنان را بهسوی اسلام و پذیرش دین پیامبر (ص)، متمایل ساخت.
اعلان عفو عمومی و بخشش و مدارا با سران کفر و شرک و دشمنان دیرین، پس از فتح مکّه یکی از مهربانانهترین، عالیترین و بزرگمنشانهترین برخوردهای پیامبر اکرم (ص) بود. با فتح مکه، سکوت وحشتآفرینی بر آنها حکمفرما و نفسها در سینه حبس شده بود. آنان مجازات سنگینی را انتظار میکشیدند. در چنین وضعیتی، پیامبر اکرم(ص) سکوت آنان را شکست و فرمود:
«مَا ذَا تَقُولُونَ وَ مَا ذَا تَظُنُّونَ؟ چه میگویید و چه گمان میبرید؟»
مردم بهتزده و نگران، با صدای لرزان گفتند: « ما چیزی جز نیکی و خوبی در باره تو نمیاندیشیم…»
پیامبر (ص) خطاب بهآنان فرمود: من نیز همان جملهای را که برادرم یوسف بهبرادران ستمگر خود گفت، امروز بهشما میگویم:
لا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ.[۳۴]
امروز برشما ملامتی نیست، خدا گناهان شما را میآمرزد و او ارحمالراحمین است.»
اینست نمونه كامل بردباری و رحمت، که در سایه آن، پیامبر (صلی الله علیه و آله) توانست حقّانیت خود را آشكار سازد و بدین وسیله به دنیا فهماند، كه واقعاً هدف او جز سعادت و خیرخواهی برایشان، چیز دیگری نیست و با این عمل خود عده زیادی را به اسلام جذب و جلب نمود.
همیشه مهر و گذشت، عفو و رحمت، توسط حاکمان و سیاستمداران و دولتمردان، مُلک را پایدارتر و انقلاب را مردمیتر میکند.
اینجاست، كه عظمت این سخن حضرت علی (علیه السلام) بر ما آشكار میشود كه فرمودند:
الَةُ الِّریاسَةِ سَعَهَ الصَّدرِ[۳۵]
“سعه صدر ابزار و وسیله ریاست است.”
اگر نبود این خُلق و خوی پسندیده پیامبر (صلی الله علیه و آله) هرگز نمیتوانست این گونه، از افراد منحط و عقب افتاده، مترقّیترین و عالی ترین انسان ها بسازد، كه امروز برای همه جهانیان الگو باشند. نیز همین سعه صدر در امامان معصوم ما بود كه توانستند با آن به خوبی مردم را رهبری نمایند. به طوری كه میگویند:
فردی از شام به مدینه می آید و در مقابل امام حسن مجتبی (علیه السلام) میایستد و میگوید: تو را از تمام مردم بدتر میدانم و با تو از همه دشمنترم، و آنچه دلش میخواهد به امام (علیه السلام) میگوید. ولی امام مجتبی (علیه السلام) طوری با او رفتار میكند، كه ظرف چند دقیقه تغییرعقیده داده و میگوید: یابن رسول الله (صلی الله علیه و آله) هم اكنون تو را از تمام مردم دوستتر میدارم و میگوید:
اللهَ ُیَعلَمُ حَیثُ یَجعَل رِسالَتَهُ[۳۶]
خدا میداند كه رسالت خود را در چه خاندانی قرار دهد.
دانی چه بود کمال و احسان با دشمن و دوست لطف و احسان
چرا روش امیر مؤمنان علی علیه السلام را در زندگی خویش اجرا نکنیم؟ کسی چون ابن ملجم، که اشقی الاشقیا نامیده شده، فرق کسی را شکافته و او را در آستانۀ مرگ قرار داده که حقیقت معین و عدالت مجسم است (نه یک انسان عادی)، اما شیوۀ عمل مولای عزیز در برابر او آنقدر بزرگوارانه و محبت آمیز است، که سهم شیر خود را برای قاتل غدّار و سنگدل خویش میفرستد و سفارش نیکی به او را به فرزندان خویش میکند!.
این روش ها، برای هر معتقد به انقلاب اسلامی، هزاران درس دارد. بنابراین، اصلاح انسان ها نیاز به انتقام گیری، زور بازو، خشونت و قلدری ندارد. متانت ، سعه صدر، انسانیت ،مروت، لطف، كَرَم، مِهر، محبَّت و بزرگواری نیاز دارد، گذشت، عطوفت، مهربانی، رحم، سخاوت، جود و بخشش، صفا و صمیمیت، نرمی و خوش زبانی، ملایمت و ملاطفت توأم با علم و تقوی، شجاعت و ایثار میخواهد، تا بتوان دلها را تسخیر و نیروها را بسیج نمود.
تار و پود عالم امکان به هم پیوسته است عالمی را شاد کرد آن کس که یک دل شاد کرد
اینگونه انقلاب صادر میشود
نوشته اند که هرگاه پیغمبر (صلی الله علیه و آله) برای انجام نماز یا کارهای دیگر از کوچه می گذشت، مَردی یهودی از بـالای بــامِ خـانـه اش روی آن حضرت خاکستر می پاشید. روزی از آن یهودی خبری نشد. و پیغمبر(صلی الله علیه و آله) دید امروز کسی روی او خاکستر نریخت! از حال او جویا شد، به عرض حضرت رساندند که آن یهودی بیمار است. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به عیادتش رفت! آن مَــرد یهودی آنقدر تحت تأثیر اخلاق نیکوی پیامبر (صلی الله علیه و آله) قرار گرفت که بلافاصله اسلام آورد.
نیز آمده است: عربی بیابانی و وحشی وارد مدینه شد و یکسره به مسجد آمد، تا مگر از رسول خدا سیم و زری بگیرد. هنگامی وارد شد که رسول اکرم در میان انبوه اصحاب و یاران خود بود. حاجت خویش را اظهار کرد و عطائی خواست. رسول اکرم چیزی به او داد، ولی او قانع نشد و آن را کم شمرد، بعلاوه سخن درشت و ناهمواری بر زبان آورد و نسبت به رسول خدا جسارت کرد. اصحاب و یاران سخت در خشم شدند و چیزی نمانده بود که آزاری به او برسانند، ولی رسول خدا مانع شد.
رسول اکرم بعداً اعرابی را با خود به خانه برد و مقداری دیگر به او کمک کرد. ضمنا اعرابی از نزدیک مشاهده کرد که وضع رسول اکرم به وضع رؤسا و حکامی که تاکنون دیده شباهت ندارد و زر و خواسته ای در آنجا جمع نشده.
اعرابی اظهار رضایت کرد و کلمه ای تشکر آمیز بر زبان راند. در این وقت رسول اکرم به او فرمود: «تو دیروز سخن درشت و ناهمواری بر زبان راندی که موجب خشم اصحاب و یاران من شد. من می ترسم از ناحیه آنها به تو گزندی برسد. ولی اکنون در حضور من این جمله تشکر آمیز را گفتی. آیا ممکن است همین جمله را در حضور جمعیت بگویی تا خشم و ناراحتی که آنان نسبت به تو دارند از بین برود؟» اعرابی گفت: «مانعی ندارد»
روز دیگر اعرابی به مسجد آمد، در حالی که همه جمع بودند. رسول اکرم رو به جمعیت کرد و فرمود: «این مرد اظهار می دارد که از ما راضی شده، آیا چنین است؟» اعرابی گفت: «چنین است» و همان جمله تشکر آمیز که در خلوت گفته بود تکرار کرد. اصحاب و یاران رسول خدا خندیدند.
در این هنگام رسول خدا رو به جمعیت کرد و فرمود: «مَثَلِ من و این گونه افراد، مثل همان مردی است که شترش رمیده بود و فرار می کرد، مردم به خیال اینکه به صاحب شتر کمک بدهند فریاد کردند و به دنبال شتر دویدند. آن شتر بیشتر رم کرد و فراری تر شد. صاحب شتر مردم را بانگ زد و گفت خواهش می کنم کسی به شتر من کاری نداشته باشد، من خودم بهتر می دانم که از چه راه شتر خویش را رام کنم. همینکه مردم را از تعقیب باز داشت، رفت و یک مشت علف برداشت و آرام آرام از جلو شتر بیرون آمد. بدون آنکه نعره ای بزند و فریادی بکشد و بدود، تدریجا در حالی که علف را نشان می داد جلو آمد. بعد با کمال سهولت مهار شتر خویش را در دست گرفت و روان شد».
«اگر دیروز من شما را آزاد گذاشته بودم حتما این اعرابی بدبخت به دست شما کشته شده بود – و در چه حال بدی کشته شده بود، در حال کفر و بت پرستی – ولی مانع دخالت شما شدم و خودم با نرمی و ملایمت او را رام کردم.»[۳۷]
بـه شـیـریـن زبـانـی و لطف و خوشی تـوانـی كـه پـیـلـی بـه مـوئـی كشی
اساس خلقت بر محبت است و دنیای ما تشنۀ محبت میباشد. باید روح همدلی و خیر اندیشی را در جامعه دمید، تا همگان به زندگی امید پیدا کنند و جهان پر از چالشهای نا امنی و اضطراب، به آرامی و امنیت بدَل شود.
اگر نسیم رحمت و رأفت اسلامی بر جهانیان بوَزد، همگان را نشاط میبخشد. اگر چهرۀ مهر و لطف دین خدا به ملتهای خسته از ستم، آشکار شود، آنها را به سوی این مکتب میکشاند.
باید در دنیای امروز چهرۀ مهر و رحمت دینمان را به نمایش بگذاریم، آنگاه خواهیم دید که چه اعجازی به پا میکند. انقلاب اینگونه صادر میشود.
گفتار، رفتار و پندار مهرانگیز و توأم با خیر خواهی و احسان، چنان روحهای سرکش را رام میکند و آنگونه تسلیم میسازد، که برای آن نظیری نمیتوان یافت.
با دوست چو بد کنی شود دشمن تو با دشمن اگر نیک کنی گردد دوست
محبّت، دل را حیات میبخشد، هر كسی خود را دوست دارد و دلش میخواهد محبوب دیگران قرار گیرد و مورد لطف و مرحمت واقع شود، مهربانی و نرمی با دیگران دلشان را شادمان میگرداند. چون انسان تشنه محبت است.
اقوام روزگار به اخلاق زنده اند قومی که گشت فاقد اخلاق مردنی است
رأفت و محبّت باعث میشود كه فرد، در دل مردم جای گیرد و او را دوست بدارند و از خود بدانند. سخنش را گوش كنند و گفتارش را بكار بندند. علی (علیه السلام) در فرمان خود خطاب به مالك میفرماید:
“قلب خویش را نسبت به ملّت خود مملو از رحمت و محبت نما، و همچون حیوان درندهای نسبت به آنها مباش كه خوردن آنان را غنیمت شماری! زیرا آنها دو گروه بیش نیستند: یا برادران دینی تواند، و یا انسان هائی همچون تو. گاه از آنها لغزش و خطا سر میزند، ناراحتی هائی به آنان عارض میگردد، بدست آنان عمداً یا به طور اشتباه كارهائی انجام میشود (در ایـن مـوارد) از عفو و گذشت خود، آن مقدار به آنها عطا كن كه دوست داری خداوند از عفوش به تو عنایت كند.”
امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) هنگامی كه فرمانروائی مصر را به “محمد بن ابی بكر” میسپارد به او مینویسد:
فَاخفِض لَهُم جَِناحَکَ، وَ اَلِن لَهُم جانِبَکَ، وَ اَبسُط لَهُم وَجهَکَ، وَ اسِ بَینَهُم فی الَّحظَةِ والنَّظرَةِ، حَتّی لا یَطمَعَ العُظَماءُ فی حَیفِکَ لَهُم وَ لا یَیأَسَ الضُّعَفاءُ مِن عَدلِکَ عَلَیهِم[۳۸]
بالهای محبتت را برایشان بگستر، و پهلوی نرمش و ملایمت را بر زمین بگذار، چهره خویش را برای آنها گشاده دار، و تـسـاوی را بـیـن آنـهـا حتی در نـگـاههایت مـراعـات كن، تا بزرگان به ظلم و ستم تو به سودشان طمع نكنند، و ضعفا از عدل و درست كاری تو نومید نگردند.
خوش خلقی و محبت، چون نوای دلکش داوودی است که جانهای انسانهای پراکنده را گرد میآورد و مغناطیس پر جاذبهای است که دلها را به سوی خود میکشد.
این خاصیت نیکی و احسان است که آدمی در برابر احسانکننده کوچک میشود.
قال علی (ع): عَجِبْتُ لِمَنْ يَشْتَرِي الْعَبِيدَ بِمَالِهِ فَيُعْتِقَهُمْ كَيْفَ لَا يَشْتَرِي الْأَحْرَارَ بِإِحْسَانِهِ فَيَسْتَرِقَّهُمْ.[۳۹]
«در شگفتم از کسی که با مال خود بندهها را میخرد و آزار میدهد، چگونه با احسان و نیکی به آزادمردان، آنها را نمیخرد و در بند نمیکند؟!»
گر بنده کنی به لطف آزادی را بهتر که هزار بنده آزاد کنی
آیا جای تأسف نیست که از این ظرفیت بیپایان و زیبای دین، در جهت سامان بخشی به یک جامعۀ ایده آل و توأم با راحتی و آسایش، بهره برداری نکنیم؟
آیا باید همیشه بر طبل خشونت و پرخاش کوبید و دیگران را فراری داد؟
آیا باید با دمیدن در شیپور قهر و کینه، آهنگ ناموزون نواخت و موجب رنجش و رمیدن دلها شد؟
کجا رفت رحمتها، محبتها، گذشتها، مهربانیها، خوش زبانیها، مداراها، غمض عینها، همدلیها و ….؟؟
به امید روزی که با همت همۀ ما، گلهای مهر و محبت شکوفا شود و بوی خوش آن جهان ما را طراوت و نشاط بخشد.
خدایا! در ظهور اُسوۀ دلگشا و بی همتای مهربانی و رحمت، حضرت بقیة الله (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تعجیل فرما و با تجلی لطف خود، ما را در پناه پدر مهربانمان، حضرت مهدی (ع) به قلّه های شکوه و عزت نائل گردان. آمین یا رب العالمین.
گرگان ـ ۱۷/۱۱/۱۳۹۱
ابراهیم حنیف نیا
[۱] . تحف العقول، ترجمه غفاری، ص ۱۶۵
[۲] . قلم / ۴.
[۳] . بقره / ۱۵۹
[۴] . فرقان / ۶۳.
[۵] . فرقان / ۷۲.
[۶] .اعراف / ۱۹۹.
[۷] . نورى، ميرزا حسين، مستدرك الوسائل، قم، موسسه آل البيت لإحياء التراث، چاپ اول، سال ۱۴۰۸ ه. ق، ج ۱۱، ص ۱۸۷.
[۸] . مجلسی، محمد باقر، پیشین، ج ۶۶، ص ۳۷۵.
.[۹] إنما بعثت لأتمم مكارم الأخلاق (طبرسى، رضى الدين حسن بن فضل، مكارم الأخلاق، چاپ ششم، قم، انتشارات شريف رضى سال۱۳۹۲هجرى، ص۸).
[۱۰] . الكافي (ط – الإسلامية) ، ج۱، ۲۳.
[۱۱] . الكافي (ط – الإسلامية)، ج۲ ، ص ۹۹.
[۱۲] . سورة الرحمن آية ۶۰.
[۱۳] . تحف العقول، ص ۳۹۶.
[۱۴]. کلینی، پیشین، ج۲، ص۱۰۳.
[۱۵] . الحجر / ۴.
[۱۶]. آل عمران / ۱۵۹.
[۱۷] . ۴۳ و ۴۴ / طه.
[۱۸]. بقره / ۲۵۶
[۱۹] . تحف العقول، ص ۱۱۲.
[۲۰] .فتح / ۲۹.
[۲۱] . به بعضی ایمان دارند و به بعضی دیگر کفر میورزند. نسا / ۱۵۰.
[۲۲] .آل عمران / ۱۳۴.
[۲۳] .شوری / ۳۷.
[۲۴] .بلد / ۱۷.
[۲۵] . نور / ۲۲.
[۲۶] . بقره / ۸۳
[۲۷] . تغابن / ۱۴.
[۲۸] . فصلت / ۱۵.
[۲۹] . قاموس قرآن، ج ۴ ص ۱۱.
[۳۰] .غرر الحکم و دررالکلم، ص ۵۰۱.
[۳۱] . نهجالبلاغه فيض، حكمت ۱۰.
[۳۲] .انبیا / ۱۰۷.
[۳۳] . الكافي / ج۲ / ۱۱۷.
[۳۴] . الكافي (ط – الإسلامية)، ج۴، ص: ۲۲۶.
.[۳۵] نهج البلاغه فیض، حکمت ۱۶۷.
.[۳۶] انعام / ۱۲۴.
[۳۷]. کحل البصر، ص ۷۰.
[۳۸]. نهج البلاغه فیض، نامه ۲۷، ص ۸۸۶.
.[۳۹] غررالحکم، ج۲، ص۴۹۶، فصل۵۴، حدیث۲۸.
بسیار زیبا و منطقی بود.
عالی بود مهندس…
——————————
پاسخ:
بزرگوارید، ممنونم