الحُرِّيَّة، یک واژۀ عربی است، که با العِتق (خلاف الرّق)، برابر دانسته شده[۱] و خلاف آن، بندگی است[۲]. حرّیت، در فارسی به معنای آزادی و آزادی، به معنی: اختیار، خلاف بندگی و رقیت و عبودیت و اسارت و اجبار، قدرت عمل و ترک عمل و قدرت انتخاب می باشد[۳].
در لغت نامۀ فرهنگ ابجدی چنین آمده: «الحُرِّيَّة [حرّ]: خالص و پاك شدن، ويژهگى هر شخص آزاد، حق اشتغال به كار در جامعه؛ «حُرّيَّةُ العِبادة»: آزادى عبادت؛ «حُرّيَّة الفِكْر»: آزادى انديشه؛ «حُرِّيَّة الكلام»: آزادى سخن؛ «حُرِّيَّةُ النَّشْرِ او الصّحافة»: آزادى قلم و مطبوعات؛ «حُرّيَّة الاعْتِقاد او المُعْتَقَد»: آزادى عقيده و دين، حقى است كه به انسان، اختيار برگزيدن عقيدهاى را كه بخواهد مىدهد؛ «حُرِّيَّةُ القَوم»: بزرگان قوم».[۴]
همچنین، حریت به معنای خلاصی و رهایی از اسارتِ شهوات و رقّیت زندگیِ دنیوی هم هست. حقیقت و خودِ انسان، در قفس تن و زندان دنیا گرفتار آمده، باید بکوشد مرغ جان خویش را آزاد سازد و با انتخابی آگاهانه و از روی اختیار، مُلک را رها و به مَلَکوت پرواز نماید.
حریتِ بشر موهبتی الهی است، که انسان به مدد آن، سرنوشت خویش را رقم می زند و امکان انتخاب راه مستقیم و حرکت به سوی کمال، در اختیار او نهاده می شود و آدمی را از خوی پست حیوانی به بلندای معرفت و معنویت و از خاک به افلاک می رساند.
خدای متعال، انسان را حرّ و آزاد آفریده، در انتخاب راه مختار ساخته و او در فعل و ترک امور، بطور کامل آزاد است. آزادی نردبانی برای رسیدن به کمال است. اگر حریت انسان تأمین نمی شد و در انتخاب راه مجبور می بود، آزمایش او معنی نداشت، زیرا امتحان و آزمون بشر در صورتی درست است، که آزادیش تأمین شود و در انتخاب راه مخیّر باشد.
ناگفته پیداست که قلمرو اختیار و محدودۀ انتخاب انسان تنها عالم تشریع می باشد، عالم تکوین و جهان ماده به ارادۀ خداوند اداره می شود و از حوزۀ اختیار بشر خارج است. لذا، آدمی در حوزۀ افعال و کردار خویش و آنچه که به آن امر و نهی شده (عالم تشریع) کاملاً آزاد و حرّ می باشد و در این حوزه، نه جبر است و نه تفویض.[۵]
«امرٌ بین الامرین» که در متون دینی وارد شده، به معنی: هم جبر و هم تفویض، یا کمی جبر و کمی تفویض نیست. بلکه به معنای چیزی غیر و جدای از این دو (جبر و تفویض) می باشد، که آن هم حرّیت کامل در افعال و انتخاب راه است.
بنابراین، حریّت و آزادی انسان در این دنیا امری خدادادی و تأمین شده است. آنچه که موجب می گردد آزادی او مخدوش شود و در عمل نتواند از آن به نفع خود استفاده کند، غل و زنجیر هایی است که خود انسان ایجاد می کند و همین قید و بندها، معرفت، اخلاق و رفتار او را تحت تأثیر قرار می دهد و باعث می شود، به آزادی او لطمه وارد آید و به خوبی نتواند از آن استفاده کند، یا در مسیر زیان رساندن به خود و دیگران گام بر دارد.
به این جهت، انبیاء عظام الهی آمده اند، تا این غل ها و قید و بند ها را که سدّ راه آزادی اند، از انسان باز کنند، تا او از غیر خود رها و آزاد گردد.
وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلَالَ الَّتىِ كاَنَتْ عَلَيْهِم.[۶]
«بار سنگین و غل و زنجیرها را از آنها بر می دارد».
دین الهی بهترین پشتوانۀ تأمین آزادی راستین است و عبادت غیر خدا، عین اسارت و در بند بودن است. آنچه آزادی انسان را به معنی واقعی در پی دارد، عبادت و بندگی خدا است. بندگی حق، عین آزادی است. پیامبران راستین الهی هم گسیل گشته اند، تا در سایۀ عبادت الله ، آزادی بخش بشر باشند[۷].
عبادت خدا و اجتناب از طاغوت، یعنی: بندۀ خدا بودن و از همۀ عوامل ضد ارزش و طاغوتی رهایی یافتن. زیرا انسانی که بندۀ طاغوت است و بند رقّیت غیر حق را به خود بسته، او آزاد نیست. در غیر مسیرِ عبودیت و بندگی خدا و بدون حرکت در صراط مستقیم الهی، محال است انسان آزادی واقعی داشته باشد.
علی(ع): مَن قامَ بِشَرائِطِ العُبُودِية أهلٌ لِلعِتقِ[۸].
«آن که شرایط بندگی را بپا دارد شایستۀ آزادی است».
آفریدی ای خدا این بنده بهر بندگی بندگی آزاد بنماید مرا در زندگی[۹]
در مکتب نورانی اسلام، آنگاه که آزادی و حریت در حوزۀ معرفت مطرح می شود، دارای «حقیقت»، در حوزۀ مسائل مربوط به اخلاق، دارای «فضیلت» و در حوزۀ موضوعاتی که به رفتار مرتبط می شود، دارای عنصر «عدالت» است. لذا حریت واقعی را باید در دامن دین جستجو نمود، چرا که، یک مسلمانِ حرّ، به واقع و در سایۀ معرفت دینی به حقیقت دست یافته، با ادب و اخلاق به اوج فضیلت پر میکشد و با رفتار و کردار خویش، عدالت را برقرار میسازد.
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع): خَمْسُ خِصَالٍ مَنْ لَمْ تَكُنْ فِيهِ خَصْلَةٌ مِنْهَا فَلَيْسَ فِيهِ كَثِيرُ مُسْتَمْتَعٍ أَوَّلُهَا الْوَفَاءُ وَ الثَّانِيَةُ التَّدْبِيرُ وَ الثَّالِثَةُ الْحَيَاءُ وَ الرَّابِعَةُ حُسْنُ الْخُلُقِ وَ الْخَامِسَةُ وَ هِيَ تَجْمَعُ هَذِهِ الْخِصَالَ الْحُرِّيَّةُ.[۱۰]
«امام صادق (ع) فرمود: پنج خصلت است که هر کس یکی از آن ها را نداشته باشد، در او بهرۀ قابل توجهی نیست؛ اوّل وفا، دوّم تدبیر، سوم حیا، چهارم حسن خلق و پنجم، که همۀ این پنج خصلت در آن جمع شده، حرّیت است».
از این گفتار شریف بر می آید که هر کس دارای خصلت حریت و آزاد منشی است، وفا و تدبیر و حیا و حسن خلق را نیز دارا می باشد و این چهار ویژگی از صفات آزادگان است.
هرگز نباید حریت را تنها به مسائل اجتماعی و سیاسی منحصر کرد و آزاد به کسی گفت، که از قید و و بند همکاری با حاکمان ستم پیشه بر کنار است و بر علیه بی عدالتی در جامعه شعار آزادی سر می دهد. بلکه حرّ واقعی کسی است که از زنجیر هوای نفس خویش آزاد باشد و تابع دشمن درونی خویش نباشد.
مولایمان علی (ع) در ضمن وصیت به فرزند بزرگوارشان امام حسین (ع) میفرمایند:
مَنْ تَرَكَ الشَّهَوَاتِ كَانَ حُرّا.[۱۱]
کسی که شهوات را ترک کند آزاد است.
آزادگی شأنی از مراتب عالیه انسانی است، که جز با مجاهدت نفسانی، ریاضت و تهجد به دست نمی آید. انسانی که در تعلقات دنیوی و وابستگی های نفسانی اسیر است، هرگز نمی تواند در مسیر عقیده و آرمان عدالت، از جان خویش درگذرد. چرا که گفتهاند: «بندهی آنی که دربند آنی».
انسانی که در مرداب دنائت دنیا مانده و روزگاری را در پی سراب هواها و هوسها به این سو و آن سوی دویده و برای گذران زندگی، وجودش به رنگ و ریا رنگین شده، اسیر نان و نام است، چگونه می تواند از این همه بندها و دلبستگیها برهد؟
بندگی خدا، آزادی از اسارت هوا و هوس و دنیاست و بنده خدا، بندگی غیر را بر نمیتابد. انسانی این گونه، هرگز نمی تواند گوهر وجودش را به پای سفلگان بریزد، فریب دنیا خورد و آخرت را که تجلی گاه اسرار خداست، به متاعی قلیل و بهایی ناچیز، بفروشد.
حریت در مرام جاویدان علوی این گونه تصویر گشته است:
أَلَا حُرٌّ يَدَعُ هَذِهِ اللُّمَاظَةَ لِأَهْلِهَا إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا.[۱۲]
«آیا آزاده ای نیست که این خرده طعام در کام دنیا را دور بریزد و برای آنان که در خور آنند، وانهد؟ جان های شما را بهایی جز بهشت جاودان نیست، پس جز بدان مفروشیدش».
نتیجه منطقی این آرمان والا، چیزی جز این نیست که:
أَكْرِمْ نَفْسَكَ عَنْ كُلِّ دَنِيَّةٍ وَ إِنْ سَاقَتْكَ إِلَى الرَّغَائِبِ فَإِنَّكَ لَنْ تَعْتَاضَ بِمَا تَبْذُلُ مِنْ نَفْسِكَ عِوَضاً وَ لَا تَكُنْ عَبْدَ غَيْرِكَ وَ قَدْ جَعَلَكَ اللَّهُ حُرّاً.[۱۳]
«نفس خودت را با دوری از پستی بزرگ بدار، گر چه به بعضی از خواسته هایت نرسی. زیرا هیچ چیزی عوض نفس تو نیست و بنده دیگری مباش، زیرا که خداوند، تو را آزاد آفریده است.»
مبنای تربیت دینی، شکل گیری شخصیت انسان در بستر حریت و آزادگی است. کمالات انسانی، جز از رهگذر بریدن بندهای تعلق و زنجیرهای دلبستگی و وابستگی به دنیا به دست نمیآید، پس ملاک و محک عبودیت، حریت و آزادگی است.
کمال تربیت دینی این است که بنده، خدا را از سر حرّیت عبادت کند و از ترس دوزخ و یا طمع جنّت و حور و نعیم نیز، آزاد باشد. این سخن از مولای موحّدان علی (ع)، بسیار جالب توجه است که فرموده اند:
إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَغْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ التُّجَّارِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَهْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْعَبِيدِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ شُكْراً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْأَحْرَار.[۱۴]
«همانا گروهی، خداوند را از سر طمع و رغبت به بهشت می پرستند، پس این عبادت تاجران است و گروهی او را از ترس دوزخ می پرستند، پس این عبادت بردگان است و قومی دیگر، خدای را از سر شکر و سپاس عبادت می کنند، پس این عبادت آزادگان است».
انسانی که از آزادگی و عزت و کرامت تهی است، از هر حیوانی درنده خویتر است و به هر پستی و پلشتی آلوده می شود، اما آنگاه که چراغ جان آدمی، به نور آزادگی فروزان شد و هویت انسانی اش رنگ کرامت گرفت، زندگی و برخورداری از حیات را جز بر اساس مناسبات عالی انسانی و روابط ایمانی نمیخواهد و اگر حیات و هستی اش، بر وفق این مراد نگشت، مرگ را بر زندگی در بندِ ستمگری و ذلت پذیری ترجیح می دهد.
در واقعهی دردناک عاشورا، وقتی حرامیان وحشی آل ابی سفیان، به خیام امام حسین (ع)، این عالیترین نمونۀ حریت و آزادگی در تاریخ بشری یورش می برند، خورشید تابناک غیرت و حریّت بر می خروشد و فریاد می زند:
وَيْلَكُمْ يَا شِيعَةَ آلِ أَبِي سُفْيَانَ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دِينٌ وَ كُنْتُمْ لَا تَخَافُونَ الْمَعَادَ فَكُونُوا أَحْرَاراً فِي دُنْيَاكُمْ هَذِه.[۱۵]
«وای بر شما ای شیعیان آل ابوسفیان، اگر دین ندارید و از معاد و قیامت نمی ترسید، پس لا اقل در این دنیا آزاده باشید».
قصد جانان کرد و جان بر باد داد رسـم آزادی به مـردان یــاد داد
……………………………………. از کتاب مهندسی اسلام تألیف ابراهیم حنیف نیا
[۱]. لسان العرب.
[۲] . (والحرّ نقیض العبد) کتاب العین.
[۳]. لغت نامۀ دهخدا.
[۴] . فرهنگ ابجدى، متن، ص: ۳۲۶.
[۵] . مسائل مربوط به جبر و تفویض و حریت بسیار مهم و گسترده و تخصصی است. بسیاری از نویسندگان در این باره نتوانسته اند حق مطلب را ادا کنند و مخاطبین را بیشتر دچار سرگردانی کرده اند. در این تحقیق، مجال پرداختن بدان نیست. علاقه مندان به اهل فن مراجعه نمایند.
[۶]. اعراف / آیه ۱۵۷
[۷]. وَ لَقَدْ بَعَثْنا في كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت (نحل / آیه ۳۶).
[۸]. غررالحكم، ص ۱۹۹ الفصل العاشر شماره ۳۹۴۰
[۹]. دیوان اشعار نویسنده
[۱۰] . الخصال، شیخ صدوق، ج۱، ص ۲۸۴.
[۱۱] . تحف العقول، ص ۸۹.
[۱۲] . نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۵۵۶.
[۱۳] . نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: ۴۰۱
[۱۴] . همان، ص ۵۱۰.
[۱۵] . اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى، النص، ص: ۱۲۰.