درد دلـها با تـو دارم ای خــدا رنج و غـمهـا با تـو دارم ای خـدا
با توگویم دردهـای خویش را تا نگـیرم هـمـد می درویـش را
ذکر ویادت قـلـب احـیا می کند در دل شـوریـده غـوغـا می کـند
———————————————————————-
درد دلـها با تـو دارم ای خــدا با توگویم دردهـای خویش را ذکر ویادت قـلـب احـیا می کند ای خدای مهربان و چاره ساز شکـوۀ تنهایـی و سوز و گـداز گــرچـه تـو آگه ز اسـرار مـنی لیک عـنوان کردن این دردهـا سینه ام تنگ ووجودم در تب است بی وفایی زمان،هـجـران یــار غربت وتنهایی وکمبود دوست کس مرادراین جهان غمخوارنیست هرکه می خواهـد مرا ازبهرِخویش اعـتقـاد ویـاد تـو ای ذوالـجلال لطف ها در حق من کردی روا تا کنون گر دست گـیریت نبـود من بخود گر واگذاری ای الاه طرفةالعینی جـدا از خود مساز احـتیاجـم سوی خـلق خود مـبر طاقـت عـد لـت نـدارم ای خـدا زندگی حرمان ورنج وزحمت است رمز پیروزیِ مردان همّت است صبرماچون رأس وایمان پیکراست رنج وسختی جهان ای باخـرد لـذّت د نیـای فـانی ای عــزیز غـیر تـو یـا رب نگـیرم یاوری قلبهای ما زمهرت روشن است بارالها رحـم کـن بـرحـال ما تا دگـر ظلمی نمانـد بـر زمیـن قـلب ها سرشار از شادی شود |
رنج و غـمهـا با تـو دارم ای خـدا تا نگـیرم هـمـد می درویـش را در دل شـوریـده غـوغـا می کـند دانی این دل هرچه دارد رمزوراز با تـو تـنهـا گـویم ای آگـه ز راز گـفـتۀ جـهــر و خـفـا را مـخــزنی مـی دهــد تسکــیـن آلام مـــرا روز روشن در برم هم چون شب است بـرده از کـف طاقت وصبر وقـرار می شکافد سینه و آنچه دراوست غـیر ذات پـاک حـق دلـدار نیست تـوفـقط خوانی مرا بر نفعِ خویش کـرده جبران این همه رنج وملال مـن نـبـودم لایـق این لـطـف هـا پیـروی از نفـس گـمراهـم نمـود واژگـون از ره فـرو آیـم به چـاه رحـم کـن بـر بنده ای بنده نـواز تا ز بهـر آن نهـد مـنّت بـه سـر کـن به فضلـت دردهــایـم را دوا گـرشکیبایی نمایی رحمـت اسـت راه حـق دشوار، امّا عـزّت است فـانی و نابود جسم بی سـر است شـهــد عـقـبی را به دنبـال آورد می بـرد درقـعـر آتـش نـاگــریـز غـیر عشقـت نیست در دل باوری حبّ آل البیت ما را جـوشن است کـن عــیان رخـسار مـاه یـار مـا لالـه روید رخـت بندد ظلم وکین روح هـا آزاد از خـواری شـود |
گرگان-ابراهیم حنیف نیا
۱۶/۶/۱۳۶۵