اردیبهشت ۰۵, ۱۴۰۳

بطلان پلورالیسم دینی

 

بطلان پلورالیسم دینی

پلورال[۱]، به معنی جمع و کثرت است و پلورالیسم[۲]، به معنای تکثّر گرایی و عنوان طرز فکری است، که معتقد به کثرت عقاید و اندیشه ها می باشد.

پلورالیسم، در دو صورت مطرح می شود. پلورالیسم، گاهی به معنی پذیرش نظرات و عقاید مختلف در مقام عمل است و گاه از جنبۀ علمی و نظری مورد توجه می باشد. به عبارتی دیگر: این تفکّر، همۀ رفتار و کردار انسان ها، همچنین، عقاید و افکار آنان را پذیرفتنی می داند و معتقد به حقانیت آن ها در دو حوزۀ عملی و حوزۀ تئوری می باشد.

پلورالیسمِ دینی، به این معنی است که، همۀ ادیان حق هستند و تنها یک صراط مستقیم وجود ندارد، بلکه، صراط های مستقیم موجود است. حالت اغراق آمیز این ایده به این صورت است که می گوید:

الطّرق الی الله بعدد أنفاس الخلائق.[۳]

یعنی: راه های به سوی خدا به تعداد مخلوقات است.

از این مطلب، نتیجه می گیرد که همۀ راه های دینداری درست است. بنابراین، از نظر پلورالیسم، این که مثلاً، بگوییم: دین اسلام حق است، یا دین مسیحیت و یا هر دین دیگر و سایر ادیان باطل هستند، درست نیست.

یکی از علل مطرح شدن این بحث در جهان مسیحیت، پاسخ به این پرسش بود که، آیا کسانی که مسیحی نیستند و اعمال نیک انجام می‏دهند نیز، وارد بهشت می‏شوند، یا بهشت فقط مخصوص مسیحیان است؟

به این پرسش، دو گونه پاسخ داده شد، یکی انحصار گرایان، که می گفتند: تنها کسانی که دین مسیحیت را پذیرفته‏ اند، به بهشت وارد می‏شوند. دیگری، شمول گرایان، که درِ بهشت را کمی بازتر کردند و کسانی را که بر اساس ضوابط مسیحیت عمل می‏کنند، گر چه مسیحی نباشند نیز، بهشتی قلمداد کردند و به اصطلاح کارل رینر[۴] اینان «مسیحیان گمنام» هستند.

امّا جان هیک[۵]، فیلسوف نظریه پرداز معاصر، پا را از این هم فراتر نهاد و همه‏ ی متدینین به ادیان مختلف را نجات یافته قلمداد کرد؛ حتّی ابایی نداشت که طرفداران مکاتبی چون کمونیسم را نیز اهل نجات بداند.

این اندیشه، گر چه در قرون اخیر و بویژه، در قرن بیستم، مورد توجه قرار گرفت و توسط برخی از فلاسفه و نظریه پردازان کشورهای غربی دامن زده شد و طرفدارانی پیدا نمود، اما، اندیشه ای نو و بی سابقه محسوب نمی شود. بلکه، از قدیم الایام، رگه هایی برجسته از این تفکر، در افکار و عقاید برخی فلاسفۀ عارف مسلک و دراویش و صوفیه مطرح بوده است.

می توان پلورالیسم را با کمی اختلاف در جزئیات، همان نظریۀ «صلح کلی» عرفا و متصوفه دانست، که معتقدند: همۀ ادیان و مذاهب دارای هدف مشترک هستند و عمل به هر کدام، به نتیجۀ واحد منجر می شود. در اندیشه وحدت وجودی عرفا، عالَم، همه «او» است و سرتاسر هستی یک وجود بیش نیست و همه عالم، مظاهر و جلوه های تجلی یک حقیقت واحد است.

عرفا، بر اساس دیدگاه «صلح کلی»، همۀ راه­ها را حق می­دانند و معتقدند که: حقیقت، در یک دین نیست، بلکه همۀ ادیان و عقاید درست است[۶]. حتی کفر و بی دینی را هم حق می­دانند، تا جایی که محمود شبستری در کتاب گلشن راز می­گوید:

چو کفر و دین بود قائم به هســـتی         بــود توحــید عیـــنِ بت پرســـتی

مسلمان گر بدانستی که دین چیست      یقین کردی که دین در بت پرستی است[۷]

عارفان، به خصوص عرفای دورۀ اسلام، با طرح دیدگاه «وحدت وجود» همۀ راه ها را منتهی به یک راه می دانند. بحث «کثرت در وحدت» و «وحدت در کثرت» که عرفا مطرح می کنند و بر این اساس، آفرینش را تحلیل می نمایند، بیانگر این واقعیت است، که همۀ تعیّنات و کثرات اعتباری است و همه چیز، به یک چیز ختم می شود.[۸] چنان که محمود شبستری می گوید:

وجود اندرکمال خویش ساری ست        تعیّـن ها امـور اعتبـاری است[۹]

این عبارت از محی الدین عربی، که او را «ابوالعرفان» نامیده­اند، مشهور است که می­گوید:

«منزه است آن که همۀ اشیا را ظاهر ساخت و او عین همه چیز است».[۱۰]

و یا می­گوید:

«غیر از خدا چیزی­پرستش­نمی­شود، چون غیری در وجود نیست».[۱۱]

نیز قیصری در شرح گفتار محی الدین عربی می­گوید:

«برای هر چیزی چه جماد، چه حیوان، حیات و علم و نطق و اراده و صفاتی مانند آن می­باشد، که آن صفات از خصایص ذات الهی است، زیرا خداوند است که به صورت جماد و حیوان ظاهر شده است»![۱۲]

تفکر صلح کلی و گونه ای از پلورالیسم را با ادبیات مخصوص به خود، می توان در سراسر کتب و سروده های عارف مسلکان مشاهده نمود.

صرف نظر از ذکر هر گونه دلیلی بر بطلان پلورالیسم، پیداست که از نظر شکلی و محتوایی، ادعای کثرت گرایی دینی غیر قابل پذیرش و مستلزم نوعی تناقض است. زیرا اديان موجود، دارای آموزه‌هايی هستند، كه بعضی از آن ها با آموزه‌ها و عقايد ديگر اديان در تضاد و يا تناقض مي‌باشد. بنابراين، حقانيت همه آن ها، مستلزم جمع ضدين و يا جمع نقيضين خواهد بود و چنين چيزی محال است. به عنوان مثال آيين اسلام، بر يكتايی خداوند و توحيد تأكيد دارد. در مقابل، مسيحيت، قائل به «تثليث» (خدای پدر، خدای پسر و خدای روح القدس) است. دین زرتشت، به «ثنويت» (اهورا مزدا و اهریمن) معتقد است. هر يك از اين آموزه‌ها، نافی ديگری است. بنابراين، اگر هر سه دين، بر حق باشند، يعنی اين كه خدا هم بيش از يكی است و هم نيست و اين تناقض است و محال.

ملاحظه می شود، که در میان ادیان گوناگون، يكى به يگانگى و بساطت ذات و صفات خداوند معتقد است، ديگرى به تعدد خدایان، يا تركّب ذات و صفات خدا عقيده دارد؛ يكى توحيد را مى پذيرد و ديگرى تثليث را؛ يكى تجسد خداوند را از مبادى و اركان ايمان مى شمارد و ديگرى آن را نشانۀ شرك و كفر مى داند؛ يكى به وحدت شخصى ذات خداوند معتقد است، آن یکی دیگر، خداى متشخص را نپذيرفته، حقيقت غايى را نامتشخص و حالّ در جهان هستى مى انگارد! حال، چگونه مى توان اين معرفت ها و عقايد متضاد و متناقض را يكسره درست و حق دانست؟!

با توجه به اين گونه تعارض ها و ناسازگارى هاى عقيدتى در ميان اديان و بيشتر از آن، تفاوت ها و تعارض هايى كه در زمينه ى آداب و مناسك و عبادات و سنن مربوط به روش عملى زندگى وجود دارد، چگونه مى توان همۀ آن ها را حق و ايمان و عمل به آن ها را مايه ى سعادت و رستگارى قلمداد كرد؟!

در جهان همیشه حق و باطل وجود داشته، هیچ گاه این دو راه یکسان نبوده اند.

علی (ع): حَقٌ‏ وَ بَاطِلٌ‏ وَ لِكُلٍ‏ أَهْلٌ‏.[۱۳]

حقى وجود دارد و باطلى و هر يک، پيروانى دارد.

اين كه صاحبان اين عقايد، همگی حسن نيت داشته و به راستی در پى يک حقیقت بوده اند و آن، همان حقيقت غايى و كمال مطلق بوده است، مشكل حق و باطل و صدق و كذب را ـ در مرحله شناخت و اعتقاد ـ حل نمى كند. آرى؛ ممكن است بنا به دلايلى و در برخی موارد، كسى بر خطا و بطلان خود معذور باشد، ولى اين عذر، هیچ گاه بد را نیک، زشت را زیبا، خطا را صواب و سرانجام، باطل را حق نمى کند.

در ضمن، فرجامِ پندارۀ پلوراليسم، بطلان همه اديان می باشد؛ زيرا اين انگاره، از یک سو، به حقانيت همه اديان حكم می‌كند و از سوی ديگر، اديان موجود، به طور معمول، حقانيت عرضیِ يكديگر را نفي می كنند! حاصل اين تعارض، باطل انگاری همۀ اديان و شكاكيت و سرگردانی است.

دلائل فراوانی بر ردّ پلورالیسم دینی وجود دارد. اگر بخواهیم منصفانه و با ترازوی خرد و منطق قضاوت کنیم، این اندیشه، نه با عقل سازگار است و نه با آموزه های ادیان الهی. در ادامه، باطل بودن پلورالیسم را از دو دیدگاه عقلی و دینی پی می گیریم.

 

 

۱ ـ بطلان پلورالیسم از دیدگاه عقل

ژرف‌كاوی‌ های عقلی بر بطلان پلوراليسم دينی گواهی می ‌دهد. از نگاه عقل، دین، راه و مسیر زندگی است. همیشه در حرکت از یک نقطه به سوی نقطه ای دیگر، یا از یک مبدأ به سوی هر مقصدی، یک راه مستقیم بیشتر وجود ندارد. ممکن است که شما بتوانید از یک نقطۀ آغاز، به سوی یک هدف مشخص، خطوط بی شماری رسم نمایید، اما بدیهی است، که غیر از همان خط مستقیم نخستین، همۀ خطوط دیگر دارای زاویه اند و به هدف نمی رسند.

آری! می توان از یک نقطه راه های زیادی باز نمود، ولی هر کدام از این راه ها ما را به سویی می برد و فقط یک راه است که به طور قطع و یقین، به هدف اصلی منتهی می شود و آن، همان راه راست است، که هر مسلمانی در نمازهای شبانه روزی خود، حداقل پنج نوبت و ده بار، باید ثبات قدم، در آن راه مستقیم را از خدا طلب کند و بگوید:

اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيم‏.

قرآن، از قول پیامبر خدا (ص) با اشاره به این که اسلام، تنها صراط مستقیم است، از راه های دیگر منع می کند و می فرماید:

وَ أَنَّ هذا صِراطي‏ مُسْتَقيماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبيلِهِ ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ.[۱۴]

و بدانيد، اين است راه راست من؛ پس، از آن پيروى كنید و از راه‏ هاى ديگر، كه شما را از راه وى پراكنده مى‏ سازد پيروى مكنید خدا شما را به آن سفارش كرده است، باشد كه به تقوا گرایید.

پس، دین که راه زندگی و زیستن است و می خواهد انسان را به سرمنزل سعادت و خوشبختی برساند، نمی تواند متعدّد و متکثّر باشد.

از سویی دیگر، اعتقاد به پلورالیسم دینی، با آموزه های خود ادیان سازگاری ندارد. یعنی: این نظر که همۀ ادیان حق هستند، مورد تأیید هیچیک از دین های عالم (اعم از دین های آسمانی و زمینی) نیست. این ایده ای که می خواهد، بین همۀ ادیان سازگاری و وِفاق ایجاد کند، دستورات خود آن ادیان و پیشوایان آن ها این ایده را تأیید نمی کنند، بلکه، شدیداً مخالف آن هستند.

توضیح این که: هر دینی، چه حق و چه ناحق، هنگام ظهور، دین های دیگر را تخطئه می کند و ضمن این که سایر ادیان را باطل و منسوخ معرفی می کند، با طرفداران ادیان دیگر به شدت مخالفت می نماید و آن ها را گمراه دانسته، اهل نجات نمی داند.

تاریخ بشر گواه این حقیقت است که، پیشوایان دینی، همیشه کیش خویش و پیروان آیین خویش را حق دانسته اند و با دیگران، که برایشان مانع ایجاد نموده اند و به آیین آن ها نگرویده اند، برخورد کرده اند. حتی، در مواقعی با مخالفان جنگیده و تلفات زیادی داده اند و دفاع از دین حق، حتی بعد پیامبران و پس از قرن ها به وسیلۀ پیروانشان ادامه داشته و موجب جنگ و نزاع های فراوانی شده است.

همچنین، با مطالعۀ زندگی رهبران راستین و انبیای عظام الهی و کتاب های آسمانی، پی می بریم که این گونه نبوده، که آنان تمامیت ادیان دیگر را پذیرفته و به دیدۀ قبول به آن ها نگاه کرده باشند.

ممکن است این پرسش رخ نماید که: پیامبران خدا، پیروان ادیان دیگر را مجبور به پذیرش دین جدید نمی کرده اند، یا این که، به آن ها بی احترامی نکرده و آنان را در عمل به دستورات دینشان، آزاد می گذاشته اند؛ در هیچ دوره ای، در پذیرش دین حق اکراه و اجباری وجود نداشته، زیرا، راه رشد و گمراهی توسط پیامبران و کتاب های آسمانی، کاملاً تبیین شده، مردم در قبول دین مختار بوده اند[۱۵]. حال، این شیوۀ عمل انبیا چگونه قابل تحلیل است؟

در پاسخ باید گفت: آزاد گذاشتن ادیان دیگر و مسالمت و مدارا با طرفداران آن ادیان، دلیل حق بودنشان نیست و این ملاطفت و مدارای انبیا با پیروان سایر ادیان، به معنی حق دانستن دین و مرام آن ها نبوده و اگر در انتخاب دین اکراه و اجباری نیست، نتیجۀ این سخن، به معنی حق بودن همۀ ادیان نمی باشد.

به عبارتی دیگر، این گونه رفتار انبیا، به روش شناسی آن ها در مسیر گسترش دعوت بر حق آنان بر گشت می کند. یعنی: روش و سبک اجرای دین حق، بر محبت و احترام به دیگر انسان ها استوار است و این روش متین و منطقی در برخورد با عقاید، دلیل درست بودن آن عقیده ها نیست. هم چنین، گفتگوی بین ادیان و روحیۀ هم دلی و سعۀ صدر و زندگی مسالمت آمیز با طرفداران سایر ادیان، که از سوی مکاتب الهی توصیه شده، هرگز بر کثرت گرایی دینی و حق بودن همۀ ادیان موجود دلالت نمی کند.

 

 

۲ ـ بطلان پلورالیسم از دیدگاه اسلام

اصل قطعی خاتمیت نبوت پیامبر اکرم (ص) و تمامیت دین اسلام، جایی برای درستی پلورالیسم و حق بودن ادیان دیگر باقی نمی گذارد. تعالیم نورانی این مکتب، جهانی و جاودانی و منطبق بر عقلانیت و خرد است و دارای چنان ظرفیتی است که تا روز رستاخیز نیاز بشر را به طور تمام و کمال، تأمین نموده است. بر این اساس، اسلام آخرین دین خداست و قوانین آن، تا فرجام گیتی پایدار است و هر کس پس از آن ادعای آوردن دین جدیدی نماید، به طور قطع، دروغگو و باطل است.

در قرآن کریم و روایات معصومین (ع) مدارک فراوانی وجود دارد که به دلالت التزامی، کثرت گرایی دینی را نفی می نماید. اینک به بخشی از آيات در اين زمينه اشاره می کنیم.

۱ـ قرآن، با صراحت، اسلام را تنها دين حق و صراط مستقيم معرفى مى‏كند و پيروی از ديگر اديان را مردود می شمارد.

وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِى الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ.[۱۶]

«و هر كس جز اسلام، دينى جويد، هرگز از وى پذيرفته نشود و در آخرت از زيان كاران است».

۲ـ آیاتی که اعتقادات اهل کتاب و دیگر ادیان را نقد می کند و باطل می داند.

وَ قالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصارى‏ الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ ذلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ يُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ.[۱۷]

و يهود گفتند : عُزَير، پسر خداست و نصارا گفتند : مسيح، پسر خدا است! اين سخنى است كه به زبان مى‏آورند، و به گفتار كسانى كه پيش از اين كافر شده‏اند، شباهت دارد. خدا آنان را بكشد؛ چگونه باز گردانده مى‏ شوند؟!

يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا في‏ دينِكُمْ‏ وَ لا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسيحُ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَ كَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى‏ مَرْيَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انْتَهُوا خَيْراً لَكُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلهٌ واحِدٌ سُبْحانَهُ أَنْ يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ.[۱۸]

اى اهل كتاب، در دين خود غلوّ مكنيد، و در باره خدا جز سخنِ‏ درست مگوييد. مسيح، عيسى بن مريم، فقط پيامبر خدا و كلمه اوست كه آن را به سوى مريم افكنده و روحى از جانب اوست. پس به خدا و پيامبرانش ايمان بياوريد و نگوييد خدا سه‏ گانه است. باز ايستيد كه براى شما بهتر است. خدا فقط معبودى يگانه است. منزّه از آن است كه براى او فرزندى باشد.

ابراهيم خليل (عليه السلام) عموى خود آزر را از بت پرستى بر حذر داشته و به صورت مؤكّد يادآور مى شود كه او و قومش در گمراهى آشكارند (إِنِّي أَراكَ وَ قَوْمَكَ‏ في‏ ضَلالٍ مُبين)[۱۹] و به پرستش گران خورشيد مى گويد: من، از آنچه شما بدان شرك مى ورزيد، بيزارم . (قالَ يا قَوْمِ إِنِّي بَري‏ءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ‏)[۲۰].

۳ـ قرآن، پيامبر اسلام را هادى همه انسان‏ها معرفى كرده و در آیات بسیاری، دین اسلام، دین جهانی معرفی شده و همگان در همۀ زمان ها و همۀ مکان ها به آن فرا خوانده شده اند.

وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ كَافَّةً لِلنَّاسِ‏ بَشيراً وَ نَذيراً وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ.[۲۱]

و ما تو را نفرستاديم، مگر براى همه مردم، تا بشارت ‌دهى و بترسانى، ليكن بيشتر مردم نمى‏دانند.

قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّى رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعاً.[۲۲]

بگو: اى مردم! من فرستاده خدا به سوى همه شما هستم.

إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ لِلْعالَمِينَ.[۲۳]

آن كتاب قرآن نيست، مگر تذكرى براى همه جهانيان.

۴ـ در تعدادی از آیات قرآن، اهل كتاب را به پذیرش اسلام فرا خوانده و عدم پیروی از آن را كفر و حق پوشى تلقى نموده و با شدت تمام، آنان را توبيخ مى‏كند.

قُلْ يا أَهْلَ‏ الْكِتابِ‏ تَعالَوْا إِلى‏ كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ.[۲۴]

بگو: اى اهل كتاب، بياييد بر سر سخنى كه ميان ما و شما يكسان است بايستيم كه: جز خدا را نپرستيم و چيزى را شريك او نگردانيم و بعضى از ما بعضى ديگر را به جاى خدا به خدايى نگيرد. پس اگر اعراض كردند، بگوييد: شاهد باشيد كه ما مسلمانيم [نه شما].

يا أَهْلَ‏ الْكِتابِ‏ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ. يا أَهْلَ‏ الْكِتابِ‏ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ.[۲۵]

اى اهل كتاب، چرا به آيات خدا كفر مى‏ ورزيد، با آنكه خود [به درستى آن‏] گواهى مى‏دهيد. اى اهل كتاب، چرا حق را به باطل درمى‏ آميزيد و حقيقت را كتمان مى‏ كنيد، با اينكه خود مى‏ دانيد؟

قُلْ يا أَهْلَ‏ الْكِتابِ‏ هَلْ تَنْقِمُونَ مِنَّا إِلاَّ أَنْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلُ وَ أَنَّ أَكْثَرَكُمْ فاسِقُونَ.[۲۶]

بگو: اى اهل كتاب، آيا جز اين بر ما عيب مى‏گيريد، كه ما به خدا و به آنچه به سوى ما نازل شده و به آنچه پيش از اين فرود آمده است، ايمان آورده‏ ايم؟! همانا، بيشتر شما فاسقيد؟»

۵ـ قرآن، شك ورزان را مورد سرزنش قرار مى‏دهد. ظن و شک و نسبیت گرایی را مردود دانسته، رسیدن به حقیقت را امکان پذیر می داند. در صورتی که، شكاكيت و نسبيت‏ گرايى و عدم امكان دستيابى به حقيقت، از مبانى و پيش‏ فرض ‏هاى پلوراليسم دينى است. از نگاه وحی، شكاكيت و نسبيّت در دين، هرگز مورد پذيرش نيست.

وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ‏ لَكَ‏ بِهِ‏ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلا.[۲۷]

چيزى را كه بدان علم ندارى دنبال مكن، زيرا گوش و چشم و قلب، همه مورد پرسش واقع خواهند شد.

لا إِكْراهَ‏ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَي‏ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى‏ لاَ انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَميعٌ عَليم‏.[۲۸]

در دين هيچ اجبارى نيست و راه از بيراهه بخوبى آشكار شده است. پس هر كس به طاغوت كفر ورزد و به خدا ايمان آورد، به يقين، به دست اويزى استوار، كه آن را گسستن نيست، چنگ زده است و خداوند شنواىِ داناست.

وَ لَنْ تَرْضى‏ عَنْكَ الْيَهُودُ وَ لاَ النَّصارى‏ حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى‏ وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذِى جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ.[۲۹]

هرگز يهوديان و ترسايان از تو راضى نمى‏شوند، مگر آنكه از كيش آنان پيروى كنى. بگو: در حقيقت، تنها هدايت خداست كه هدايت است و چنانچه پس از علمى كه تو را حاصل شد، از هوس‏هاى آنان پيروى كنى، در برابر خدا دوست و ياورى نخواهى داشت.

وَ إِنْ‏ تُطِعْ‏ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُون‏.[۳۰]

و اگر از بيشتر كسانى كه در زمين مى‏باشند پيروى كنى، تو را از راه خدا گمراه مى‏كنند. آنان جز از گمانِ خود پيروى نمى‏كنند و جز به حدس و تخمين نمى‏پردازند.

در اين زمينه آيات فراوان ديگرى وجود دارد كه بر بطلان پلوراليسم دينى، به گونه‏هاى مختلف دلالت دارد و همگان را به بررسى و شناخت اسلام و پيروى از آن فرا مى‏خواند.

برخی از مدعیان اندیشۀ پلورالیسم دینی، با استفادۀ یک جانبه و ناقص از بعضی آیات قرآن و برداشت نا سازگار از آن ها، سعی می کنند عقیدۀ غلط خود را سازگار جلوه دهند. یکی از آیات مورد استفادۀ آن ها آیۀ زیر می باشد.

إِنَّ الَّذينَ‏ آمَنُوا وَ الَّذينَ هادُوا وَ النَّصارى‏ وَ الصَّابِئينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ.[۳۱]

كسانى كه ايمان آورده و كسانى كه يهودى شده‏اند و نصارا و صابئان، هر كس به خدا و روز بازپسين ايمان داشت و كار شايسته كرد، پس اجرشان را پيش پروردگارشان خواهند داشت، نه بيمى بر آنان است و نه اندوهناك خواهند شد.

می گویند: بر اساس این آیه، مسلمانان، یهودیان، نصرانیان و صائبیان، همگی اهل نجات قلمداد شده اند و بیم و اندوهی بر آن ها نیست. پس، همه بر حق هستند!

پاسخ: این برداشت از آیه صحیح نیست. زیرا:

اولاً، این برداشت، با آیات فراوان دیگر قرآن در تعارض می باشد. به جهت این که، در آیات بسیاری، عقاید اهل کتاب مردود و کفر معرفی شده و عقیده مند بودن به آن ها موجب کیفر و عذاب شدید دانسته شده است.

ثانیاً، این آیه می خواهد بفرماید: پیروان ادیان دیگر هم راه نجات به رویشان بسته نیست، چه مسلمان، چه یهودی، چه مسیحی، چه صائبی، اگر از ایده های باطل و ناصواب خویش دست بر دارند و ایمان به خدا (توحید) و روز قیامت (معاد) داشته باشند و عمل صالح هم انجام دهند، اهل نجات محسوب می شوند. بنابراین، آیۀ مذکور فقط دلالت می کند بر این که، شرط نجات، ایمان به خدا و قیامت و عمل صالح است. طوری نیست که هر کس با هر عقیده ای آزاد و اهل نجات باشد، نجات شامل حال همگان شمرده نشده است.

بدین سان، هیچگاه، نظر به صحت دین های ذکر شدۀ دیگر نیست، بلکه، نظر به گروه هایی است، که باید دست از عقیدۀ غلط خود بردارند و به کیش مورد نظر پیامبر اسلام (ص) بگروند، تا در سایۀ ایمان صحیح و عمل نیکو که در اسلام متبلور است، نجات یابند.

با دقت در آیۀ فوق، می بینیم، بر عکس برداشت غلط از آن، نه تنها هیچ شاهدی بر درست بودن پلورالیسم مشاهده نمی شود، بلکه، این آیه هم، خود، شاهد بر بطلان پلورالیسم است.

یک سؤال مهم:

اكنون، جای اين سئوال باقی می ماند كه: با توجه به انحصار حقانيت در دين توحيدی اسلام، يهوديان، مسيحيان، زرتشتيان و پيروان ديگر اديان چه وضعی خواهند داشت؟ آيا همه آنان به جهت بطلان دينشان، شقی و اهل دوزخند، يا سعید و اهل رستگاری؟

پاسخ:

باید توجه نمود که، بر اساس آموزه های دین مقدس اسلام، در نهایت، حساب کار مردمان با خداوند است و هیچ کس حق ندارد برای آینده و سرانجام کار بندگان خدا تصمیم گیری کند و خود را متولّی تقسیم بهشت و جهنم بداند. دیدگاه اسلام در رابطه با سعادت و خوشبختی نهایی انسان ها، به دور از هر گونه افراط و تفریطی، مبتنی بر نظریۀ منطقی و اعتدالی می باشد، که در جای خود بیان شده است.

در نگاه قرآن، نظر به این که، همگان ملزم به پذیرش دین اسلام هستند و باید اعمالشان را در چهارچوب مقررات این دین انجام دهند، تا به پاداش دست یابند، اما برای کسانی که به هر دلیلی، حق به آن ها نرسیده و در اصطلاح مقصّر نیستند و قاصرند، حساب دیگری باز شده است.

در بارۀ این عده که به عنوان مستضعفین از آن ها یاد شده قرآن می فرماید:

إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفينَ‏ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا يَسْتَطيعُونَ حيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبيلاً. فَأُولئِكَ عَسَى اللَّهُ أَنْ‏ يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ كانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُوراً.[۳۲]

مگر آن مردان و زنان و كودكان مستضعفی، كه قدرت بر چاره‏ جويى ندارند و راهى نمی يابند. پس آنان كه فى الجمله عذرى دارند، باشد كه خدا از ايشان درگذرد و خدا، همواره خطابخش و آمرزنده است.

به دیگر سخن، قرآن، كفر و انحراف از دين حق را دو گونه تعریف می کند:

۱ـ كفر از روی تقصیر. این افراد، حق را شنیده اند و پیام دین به آن ها رسیده، ولی از روی آگاهی و تحت تأثیر منافع و موانع گوناگون، جحود می ورزند. برای این دسته، اگر هزاران معجزه و دلیل هم آورده شود، باز هم حق را انکار می کنند و بر لجاجت و عناد خویش اصرار نشان می دهند. كسی كه دارای چنين كفری است، از نظر اسلام، مقصّر و به طور قطع، مستحق عقوبت است.

۲ـ كفر از روی قصور. چنين كفری ناشی از تقصير و كوتاهی عمدی شخص نمی باشد، بلكه صاحب آن، به علل گوناگون، از قبیل: شرایط خانوادگی، شرایط اجتماعی و غیره، که از اختیار او خارج است، دچار جهالت و نادانی گشته است. این افراد، اگر از سويدای دل جويای حقيقت باشند و در همان حدّی که با حق آشنایند، پيرو آن باشند و با قلب سليم در برابر حق، خدا را ملاقات كنند، خداوند آنان را معذّب نمی‌سازد و رحمت خویش را شامل حالشان می کند. زیرا عذاب خدا تابع اتمام حجت‌ هايی است، كه بر بندگان نموده و کیفر واكنش‌های منفی آگاهانه و حق‌ ستيزانه آن ها در برابر حجج الهی می باشد.

قرآن، ضمن آن كه، آيين اسلام را تنها دين حق و صراط نجات می‌داند، در كنار اين مسئله، به نكات مهمی پيرامون شرايط نجات و رستگاری اشاره مي‌كند. از جمله، مي‌فرماید:

وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً.[۳۳]

ما چنين نيستيم كه رسول نفرستاده (بدون اتمام حجت) كسي را عذاب كنیم

در جاهاي ديگر قرآن يادآور شده است كه

إِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ.[۳۴]

خدا هرگز پاداش نيكوكاران را تباه نميیسازد.

آری! سنت الهی بر این تعلق گرفته که هلاکت انسان از روی بیّنه و منوط به اتمام حجت با او باشد. اگر بیّنه بر او تمام نشده باشد، هرگز مستوجب هلاک نمی گردد.

لِيَهْلِكَ مَنْ‏ هَلَكَ‏ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيى‏ مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَة.[۳۵]

تا كسى كه بايد هلاك شود، با دليلى روشن هلاك گردد و كسى كه بايد زنده شود، با دليلى واضح زنده بماند.

انگاره فوق خرد پذيرترين انگاره است؛ در اين انگاره از سويي، مسئوليت انسان در جستجو و گزينش راه حق محفوظ است و از ديگر سو، هيچ انسانی، صرفاً به جهت عدم دستيابي غير ارادي به راه حق و حقيقت مورد عذاب و شقاوت قرار نمي‌گيرد.

————————————-  بر گرفته از کتاب اول مهندسی اسلام. تألیف مهندس حنیف نیا

[۱] . Plural

[۲] . pluralism

[۳] . معنی درست این عبارت این است که، برای وجود خداوند و توحید دلائل فراوانی وجود دارد و همۀ مخلوقات هستی نشانۀ وجود خدا و راه های دلالت به سوی اویند. لذا، مقصود این است که: برگ درختان سبز در نظر هوشیار، هر ورقش دفتری است معرفت کردگار. ولی متأسفانه، طرفداران پلورالیسم، از این عبارت، استفادۀ انحرافی می کنند.

[۴] . در قرن بيستم يكي از متكلمان كاتوليك به نام «كارل رينر» (۱۹۰۴-۱۹۸۴) براي اصلاح تنگ نظري ديدگاه انحصارگرایانه، قائل شد كه نجات صرفا به مسيحيان اختصاص ندارد، بلكه آن دسته از پيروان ديگر اديان كه پاك و درست كردارند نيز، به بهشت راه مي­يابند. از اين رو، بايد اين دسته از پيروان اديان غير مسيحي را نيز در واقع مسيحي بدانيم، گرچه به حسب ظاهر مسيحي نباشند. وي ايشان را «‌مسيحيان بي نام» يا «‌مسيحيان گمنام»‌‌ ناميد. مسيحي گمنام بودن، مانند اخذ مدرك افتخاري از دانشگاه است. يعني، بدون  فراگيري تعليمات دانشگاهي مدرك افتخاري به او اعطا مي­شود. (محمد لگنهاوزن، اسلام و كثرت گرايي ديني، ترجمه نرجس جواندل، قم:‌ موسسه طه،‌ ۱۳۷۹، ص ۹۴).

[۵] . جان هاروود هیک John Harwood Hick ‏ (۱۹۲۲- ۲۰۱۲)فیلسوف دین و نظریه پرداز تکثرگرایی دینی است. او در اسفندماه ۱۳۸۳ سفری به ایران داشت.

[۶] . ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر، جلوۀ حق، قم، انتشارات دارالفکر، سال ۱۳۳۹ ه . ش، ص ۴۵ الی ۵۰.

[۷] . شبستری، شیخ محمود، گلشن راز، به اهتمام صمد موحد، چاپ اول، تهران، کتابخانه طهوری، سال ۱۳۶۸ه . ش، ص ۱۰۳.

[۸] . در بین متصوفه اسلامی، بایزید بسطامی، اولین کسی است که با اعتقاد به اندیشه وحدت وجودی شهرت یافته است و سخنان وحدتیه وی زبانزد عرفاست . جنید بغدادی، شبلی، ابوالحسن خرقانی، خواجه عبدالله انصاری، محمد غزالی، احمد غزالی، عین القضاة، عطار و سرانجام ابن عربی، که بزرگترین احیاگر اندیشه وحدت وجودی و وضع کننده اصول و قوانین این مشرب عرفانی است، از دیگر بنیانگذاران این نحله فکری به شمار می آیند. از شاعران برجسته عارف وحدت وجودی، می توان به مولوی (۶۰۴ – ۶۷۲)، کمال الدین عبدالرزاق کاشانی (م – ۶۶۷)، فخرالدین عراقی (۶۱۰ – ۶۸۸)، شیخ محمود شبستری (۸/۶۸۷ – ۷۲۰)، علاءالدوله سمنانی (۶۵۹ – ۷۳۶)، سلمان ساوجی (۷۰۹ ـ ۷۷۸)، حافظ (۷۲۷ – ۷۹۲) و سرانجام به جامی (م – ۸۹۸) هم اشاره کرد .

[۹] . شبستری، شیخ محمود، گلشن راز، به تصحیح و مقدمه و حواشی: دکتر جواد نوربخش، انتشارات خانقاه نعمت اللهی، ۲۵۳۵، چاپ اول، ص ۳۳ .

[۱۰] . فسبحان من أظهر الأشياء و هو عينها. (محى الدين ابن عربى، الفتوحات المكية، ۴ جلدى، چاپ بيروت، دار صادر، ج۲. ص ۴۵۹).

[۱۱] . (فما عُبد غير الله في كل معبود) إذ لا غير في الوجود. قيصرى رومى، محمد داوود، شرح فصوص الحكم، به کوشش سید جلال الدین آشتیانی، چاپ اول، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، ۱۳۷۵ ه . ش، ص ۵۲۴.

[۱۲] . هذا إشارة إلى أن لكل شي‏ء، جماداً كان أو حيواناً، حياة و علماً و نطقاً و إرادة، و غيرها مما يلزم الذات الإلهية، لأنها هي الظاهرة بصور الجماد و الحيوان (همان، ص ۷۲۶).

[۱۳] . الكافي (ط – الإسلامية) / ج‏۸ / ۶۸.

[۱۴] . انعام / ۱۵۳.

[۱۵] . لا إِكْراهَ‏ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَي‏. بقره / ۲۵۶.

[۱۶] . آل عمران / ۸۵.

[۱۷] . توبه / ۳۰.

[۱۸] . نساء / ۱۷۱.

[۱۹] . انعام /۷۴.

[۲۰] . انعام /۷۸

[۲۱] . سبأ / ۲۸.

[۲۲] . اعراف / ۱۵۸.

[۲۳] . تکویر / ۲۷.

[۲۴] . آل عمران / ۶۴.

[۲۵] . آل عمران / ۷۰ و ۷۱)/

[۲۶] . مائده / ۵۹.

[۲۷] . الاسراء / ۳۶.

[۲۸] . بقره / ۲۵۶.

[۲۹] . بقره / ۱۲۰.

[۳۰] . انعام / ۱۱۶.

[۳۱] . بقره / ۶۲.

[۳۲] . نساء / ۹۸ و ۹۹.

[۳۳] . اسراء /۱۵.

[۳۴] . توبه / ۱۲۰.

[۳۵] . انفال / ۴۲.

درباره نویسنده

مطالب مرتبط

نظر بدهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *